پيش نگاه

به نام و ياد آن كه:

دمدمه اين ناى از دم هاى اوست                   هاى هوى روح از هيهاى اوست

نى نامه از آثار مولانا عبد الرحمن جامى (898- 817 ه) است. رساله اى آميخته از نظم و نثر در شرح دو بيت آغاز مثنوى و نى نامه مولوى. بيتهاى سرآغاز مثنوى شريف از زبان نى از ديرباز به نى نامه شهرت يافته و اهل نظر درك و فهم نى نامه را، كه در واقع سراسر مثنوى با همه تنوّع و غناى آن گزارش و گسترش آن معانى خلاصه و زبده است، مدخل و روشنگر معانى كلّى مثنوى شريف دانسته اند و به شرح و بسط و تقرير آن، چه در حوزه ها و حلقه هاى بحث و درس مثنوى و چه در شرح نويسى بر مثنوى، توجّه خاصّ نشان داده شده است.

جامى، چنانكه از آثار او برمى آيد، مانند بسيارى ديگر از بزرگان شعر و ادب يا مشايخ صوفيه در مثنوى توغّل و تتّبع بسيار داشته و در مواردى هم در منظومه هاى خود به تقليد از سبك مولوى سخن پردازى كرده است. جامى بر اثر همين انس و آميزگارى و دمسازى با مثنوى منتخبى هم از مثنوى شريف برآورده كه يگانه نسخه شناخته شده آن در كتابخانه دولتى مدرس موجود است.[1] اين گزيده كه در منابع مربوط به سرگذشت جامى در ضمن آثار او ذكر نشده با بيت جامى در سرآغاز همين نى نامه آغاز مى گردد:

عشق جز نائى و ما جز نى نئيم                    او دمى بى ما و ما بى وى نئيم

همين مايه اعتقاد و دل نمودگى به مولوى و مثنوى و شهرت و رواج مثنوى در بين اهل عصر، جامى را كه علاوه بر مقام و موقعيت شامخ ادبى و عرفانى خويش از بزرگترين شارحان درس نامه ها و متون رايج ادبى و عرفانى در زمان خود و به عقيده اهل نظر «جامع ميانه شوق و معرفت و حقائق و معارف»[2] بود بر آن داشته تا به نگاشتن تفسيرى بر دو بيت آغاز نى نامه كه تبلور معانى و فشرده و چكيده معنايى نى نامه و مظهر مثنوى است بپردازد.

جامى كه از مشايخ طريقت نقشبندى است در نى نامه خود در عين حال كه به تقليدى شيوا از سبك سخن مولانا پرداخته، استغراق نقشبنديانه او در جهان بينى و عرفان محيى الدين ابن عربى موجب شده تا كلام مولانا را بر وفق مشرب ابن عربى تفسير كند.

بدين گونه نى نامه، علاوه بر آنكه از قديم ترين شرحهايى است كه بر اجزاء مثنوى نوشته شده، از نخستين آثار در تلفيق بين عرفان مولوى و ابن عربى است. در آن زمان چنانكه از نفحات الانس خود جامى و رشحات عين الحياة فخر الدين على صفى همچنين كتاب مقامات جامى نوشته عبد الواسع نظامى باخرزى و برخى ديگر از متون تعليمى و نظرى نقشبنديه برمى آيد مشايخ و خواجگان نقشبند در مولوى و ابن عربى هر دو به ديده احترام و بزرگداشت مى نگريسته اند[3] و همچنان كه فتوحات و فصوص را جان و دل مى دانسته اند[4] به خواندن مثنوى معنوى و ديوان كبير هم شوق و رغبت بسيار داشته اند.

در نى نامه جامى هم، مانند نائيه مولانا يعقوب چرخى، شيخ و مرشد جامى، مبناى تفسير بر تلقّى «نى» به عنوان نماد و نمون روح عارف است.[5] اين برداشت ناشى از مشرب متشرّع خواجگان نقشبند است كه به سماع و ساز و نواز به نظر قبول نمى نگريسته و به قول مشايخ سلسله «اين كار» نمى كرده و «انكار» هم نمى كرده اند.[6] با اين حال، عبد الغفور لارى مريد و شاگرد خاصّ جامى ضمن بيان ترديد جامى در جواز سماع روايتى شاذّ در تكمله نفحات الانس (ص 7) از چند نوبت شركت جامى در «سماع دورى» دارد.

تفسيرى ديگر كه جامى در اين منظومه از نى نموده بر مبناى نى به عنوان تمثيل قلم است. البته اين تأويل كه خود جامى هم آن را با شايدگويى و لحنى ترديدآميز بيان داشته با انديشه و نگرش مولوى سازگار نيست و قرائن صارفه اى كه در خود مثنوى و ديگر آثار مولانا هست، همچنين اشارات رباب نامه سلطان ولد فرزند مولوى كه مبتنى بر يادداشته ها و شنوده هاى مستقيم پسر از پدر است و روايات مناقب العارفين شمس الدين احمد افلاكى برخلاف آمد آن صراحت دارد.[7] به هرحال اين گونه تلقّى از نى به عنوان تمثيل قلم ناشى از حرمت و قداستى است كه خطّ و قلم به عنوان «پرتو آسمانى سير علم زار ايزدى بر نزهت آباد شهرستان وجود»[8] در قرآن مجيد دارد و هم از عهد باستان در انديشه و فرهنگ ايران رسوخ داشته است.

آثار كمتر كس از بزرگان ادب فارسى را مانند جامى اين موقعيّت و بخت و نصيبه هنرى روى نموده كه بيشترينه آنها به دست بزرگترين استادان خوشنويس و كتابگران هنرور كتابت و آراسته شود و در زمره آثار نفيس هنرى برآيد و به شمار رود. به نوشته امير على شير نوائى در رساله خمسة المتحيّرين[9]، كه سرگذشتنامه جامى است به زبان تركى جغتايى، در دربار هرات كاتبانى راتب و موظّف فقط براى كتابت آثار جامى گماشته شده بود و اين آثار پس از كتابت به نظر جامى مى رسيد. برخى از آن نسخه ها كه جامى آنها را بازبينى كرده و ويراسته، هم اكنون موجود است.[10] جامى نسبت به تأثير خطّ نكو در حسّ آميزى و تجلّى لطف سخن و قبول خاطر خواننده، اعتقاد بسيار داشته و دراين باره، علاوه بر فحواى ابيات متعدّد كه در ديوان و ساير آثار او آمده، در مقدمه اشعّة اللمعات و پايان ليلى و مجنون، به تفصيل و تأكيد بيشتر، سخن داشته و در ضمن به بحثى دقيق در باب لزوم مقابله متن نونويس با نسخه درست نوشته و اصيل پرداخته است.[11] روايات و اشعار غالبا طنزآميزى هم از جامى در نكوهش از كاتبانى كه بر اثر غفلت و سهو و حشو در كتابت باعث تغيير متن و تحريف كلام و انديشه صاحب اثر مى گردند نقل شده، از جمله:

جدول آسا در اين صحيفه راز                      گرد هر صفحه صفحه گرديدم

چون حدود خطايش از خط خوش                  نافه آميز و مشك بو ديدم

به دو انگشت گزلك و خامه             نافه هاى خطا ازو چيدم[12]

در آن زمان هرات تختگاه تيموريان مركز بزرگ هنر و ادب و مجمع هنرمندان بلندآوازه گشته بود و جامى كه پير عهد خويش و خاتم الشعراء دانسته مى شد از اين شهر شعر و هنر با استغناء و مناعتى عالمانه بر ملك ادب حكم گزارى و سلطنت معنوى داشت. علاوه بر تشخّص ذاتى جامى، حشمت و جاه و مقام و نفوذ او در نزد فرمانروايان و اميران عصر، كه به شعر و هنر علاقه اى صادقانه مى ورزيدند، از اسباب عمده قبول و رواج آثار او و مزيد شوكت و شهرت وى مى گشت. خوشنويسان به كتابت آثار او مباهات مى كردند.[13] شاهان و فرمانروايان بزرگ از سرزمينهاى دور و نزديك با او نوشت و خواند داشتند و آثار او را به رسم تحفه و تبرّك به يكديگر پيشكش و ارمغان مى نمودند[14] كه خود انگيزه و عاملى مهمّ در فراهم آوردن نسخه هاى فاخر از آثار جامى بود. نامه هاى بايزيد دوم سلطان عثمانى و شاهان و شاهزادگان و اميران وقت كه در طلب آثار جامى به او نوشته اند و پاسخهاى جامى به دانان، به نظم و نثر، در كتابها و در مجموعه هاى ترسّل و نامه نگارى به ويژه منشآت السلاطين فريدون بيك (تدوين 982 ه)، فرائد غياثى و مجموعه نامه هاى جامى كه با نام نونهاده انشاء جامى به چاپ رسيده، همچنين ديوان و مثنوى سلسلة الذّهب آمده است.[15] به نوشته عبد الغفور لارى، در تكمله نفحات الانس، يكى از «افاضل عصر» نامه هاى شاهان را به جامى گردآورى كرده بود و تعداد نامه ها چندان زياد بود كه به رساله اى ستبر برمى آمده است.[16]

قبول عامّى كه آثار جامى يافته منحصر در حوزه هاى ادبى ايران و ايران زمين نيست.

در بين نسخه هاى خطّى فارسى و عربى كه در چين و به دست كاتبان چينى نوشته شده نيز نفيس ترين نسخه هاى كتابت شده به سبك خوشنويسى چينى- فارسى، از آثار جامى به ويژه اشعّة اللمعات و سلسلة الذّهب اوست. آثار جامى و ياران و هم مسلكان او مانند ملا حسين واعظ كاشفى و شمس الدين محمّد تبادكانى به لطف حسن تأليف و تقرير و شيوايى زبان و بيان بر وفق سليقه و سخن پسندى فارسى دانان و فارسى خوانان چين در رديف گلستان سعدى از رايج ترين درس نامه ها و متنهاى آموزشى زبان فارسى و عرفان و معارف اسلامى در بين صوفيّه و مسلمانان چين و آسياى ميانه از ديرباز تاكنون است.[17] اين آثار از اركان و اسباب اصلى قوام و دوام زبان فارسى و فرهنگ ايران و اسلام در دورترين حوزه هاى شرقى قلمرو زبان فارسى به شمار مى آيد و جامى از اين راه حقّى گران بر زبان فارسى و فرهنگ اسلامى دارد كه از نظر همعصران او نيز پوشيده نمانده است.

معين الدين اسفزارى مؤلف كتاب روضات الجنّات فى اوصاف مدينة هرات (تأليف 899- 897 ه) دراين باره نوشته است:

صاحب ولايتى كه گردنكشان اقاليم علم و عرفان از اقصى بلاد هند تا انتهاء ممالك روم و فلسطين و از سرحدّ خطاى و چين و ماچين تا نواحى بلغار و سقسين سر بر خطّ ارادتش نهاده اند و در تمامى اقسام علوم و حقائق و جميع قوانين و آداب و فضائل و اساليب معارف و عوارف حضرتش را پيشوا و مقدّم و مقتدا مى دانند و مى دارند.[18]

 

------------------------------------------------------------------

[1] Manuscripts Library ,Madras ,9391 ,vol I ,p 182 .Descriptive Catalogue of the Islamic Manuscripts in the Government Oriental
[2] ابو القاسم كازرونى: مرقوم پنجم كتاب سلّم السّماوات (تهران، 1340)، ص 12.
[3] فخر الدين على صفى: رشحات عين الحياة (تهران، 1356)، ج 1، ص 217؛ نظامى باخرزى: مقامات جامى (تهران، 1371)، ص 92-90.
[4] رشحات، ج 1، ص 244.
[5] يعقوب چرخى: نى نامه (كابل، 1352)، ص 112- 110؛ استاد زرين كوب: سرّنى (تهران، 1364)، ج 2، ص 770.
[6] رشحات، ج 1، ص 115 و مقايسه شود با صفوة الصفا از ابن بزّاز (تهران، 1376)، ص 648 كه حاكى از رواج سماع در بين طبقات مختلف مردم در عصر اين مشايخ است.
[7] رباب نامه (تهران، 1359)، ص 3- 2؛ مناقب العارفين (آنكارا، 1959 م)، ج 1، ص 483- 482.
[8] ابو الفضل ناگورى: آئين اكبرى (كلكته، 1882 م)، ج 1، ص 112.
[9] خمسة المتحيّرين (نسخه خطّى ش 111 كتابخانه مركزى دانشگاه تهران)، ص 17.
[10] نفحات الانس (تهران، 1370)، مقدمه، ص پنجاه- پنجاه و سه.
[11] هفت اورنگ (تهران، 1366)، ص 910- 909؛ اشعّة اللمعات (1353 ه)، ص 2.
[12] ديوان جامى (تهران، 1356)، ص 797.
[13] مجنون رفيقى هروى: رسم الخطّ (نسخه خطّى)، مقدمه.
[14] طاش كبرى زاده: الشقائق النعمانيه (قاهره، 1310 ه)، ص 294؛ ظهير الدين محمّد بابر: بابرنامه (متن جغتايى- كيوتو، 1995)، ج 1، ص 277- 276؛ خواندمير: حبيب السير (تهران، 1362)، ج 4، ص 351- 350؛ على اصغر حكمت: جامى (تهران، 1363)، ص 54- 29.
[15] منشآت السلاطين (استانبول، 1274 ه) ج 1، ص 361؛ عبد الحسين نوائى: اسناد و مكاتبات تاريخى ايران (تهران، 1370)، ص 445- 433؛ انشاء جامى (چاپ كانپور)، عنوان و خطاب نامه ها در اين چاپ حذف شده است.
[16] رضى الدين عبد الغفور لارى: تكمله و حواشى نفحات الانس جامى (كابل، 1343 ه)، ص 37.
[17]4991 ,P 58 .Mozafar Bakhtyar :China ,World Survey of Islamic Manuscripts ,vol IV ,London ,
و مقاله خانم تن هوى جو استاد دانشگاه پكن درباره آن در كلك، ش 88- 85 (1376)، ص 551- 543، كه همراه با تصوير بعضى از آثار آن جامى است كه در چين نوشته شده.
[18] معين الدين اسفزارى: روضات الجنّات فى اوصاف مدينة هرات (تهران، 1338)، ج 1، ص 27- 26 و نزديك به همين مطلب در مقامات جامى از عبد الواسع نظامى (تهران، 1371)، ص 40- 39.

Share