30. آیه (جریان نخستین جنایت در خانواده بشری)
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ
داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آنها بخوان، هنگامی که هر کدام عملی برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد (برادری که عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت:
به خدا سوگند تو را خواهمکشت (برادر دیگر) گفت:
(من چه گناهی دارم زیرا) خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد. (27 / مائده)
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ
اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی من دست به قتل تو نمیگشایم، چون از پروردگار جهانیان میترسم. (28 / مائده)
إِنِّی أُریدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمینَ
من میخواهم با گناه من و خودت (از این عمل) بازگردی (و بار هر دو را بدوش کشی) و از دوزخیان گردی و همین است سزای ستمکاران. (29 / مائده)
شرح آیه از تفسیر نمونه
«تَبُوآء» از ماده «بَوْأً» به معنی بازگشت است. ذکر کلمه «بِالْحَقّ» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در «عهد قدیم» (تورات) با خرافاتی آمیخته شده است، اما آن چه در قرآن آمده عین واقعیّتی است که روی داده است، شک نیست که منظور از کلمه «آدم» در اینجا همان آدم معروف پدر نخستین نسلهای کنونی است و این که بعضی احتمال دادهاند منظور از آن مردمی به نام «آدم» از قبیله بنی اسرائیل بوده بیاساس است، زیرا این کلمه کرارا در قرآن مجید به همین معنی آمده است و اگر در اینجا معنی دیگری داشت لازم بود قرینهای ذکر شود، اما آیه «مِنْ اَجْلِ ذلِکَ …» که تفسیر آن به زودی خواهد آمد، هرگز نمیتواند قرینهای بر این معنی بوده باشد چنان که خواهیم گفت. سپس به شرح داستان میپردازد و میگوید:
«در آن هنگام که هر کدام کاری برای تقرّب به پروردگار انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگر پذیرفته نشد» (إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ) و همین موضوع سبب شد برادری که عملش قبول نشده بود دیگری را تهدید به قتل کند و «سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت» (قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ) اما برادر دوم او را نصیحت کرد و گفت اگر چنین جریانی پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجّه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزکاری همراه نبوده است و «خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد». در قرآن مجید نامی از فرزندان آدم نه در اینجا و نه در جای دیگر برده نشده، ولی طبق آن چه در روایات اسلامی آمده است نام یکی «هابیل» و دیگری «قابیل» بود، اما در سِفْر تَکْوین تورات باب چهار نام یکی «قائن» و دیگری «هابیل» ذکر شده و به طوری که مفسر معروف «ابوالفتوح رازی» میگوید:
«در نام هر کدام چندین لغت است نام اولی «هابیل» یا «هابِل» یا «هابِن» بوده و نام دیگری «قابیل» یا «قابین» یا «قابِل» یا «قابِن» و یا «قَبَن» بوده است و در هر صورت تفاوت میان روایات اسلامی و متن تورات در مورد نام «قابیل» بازگشت به اختلاف لغت میکند و مطلب مهمّی نیست». ولی شگفت آور این که یکی از دانشمندان مسیحی این موضوع را به عنوان یک ایراد بر قرآن ذکر کرده که چرا قرآن به جای «قائن» ، «قابیل» گفته است؟ در حالی که اولاً، اینگونه اختلاف در لغت و حتّی در ذکر نامها فراوان است مثلاً تورات «ابراهیم» را «ابراهام» و قرآن او را «ابراهیم» نامیده و ثانیا اساسا اسم هابیل و قابیل در قرآن نیست و تنها در روایات اسلامی آمده است. (1) میدانیم که «قربان» به معنی چیزی است که باعث تقرب به پروردگار میشود، اما درباره کاری که آن دو برادر انجام دادهاند در قرآن ذکری به میان نیامده ولی طبق بعضی از روایات اسلامی و آن چه در تورات سفر تکوین باب چهار آمده است «هابیل» چون دامداری داشت یکی از بهترین گوسفندان و فرآوردههای آن را برای این کار انتخاب نمود و «قابیل» که مردی کشاورز بود از بدترین قسمت زراعت خود خوشهها یا آردی برای این منظور تهیه کرد. در این که فرزندان آدم از کجا فهمیدند که عمل یکی در پیشگاه پروردگار پذیرفته شده و عمل دیگری مردود، باز در قرآن توضیحی داده نشده، تنها در بعضی از روایات اسلامی میخوانیم که آن دو فرآوردههای خود را به بالای کوهی بردند، صاعقهای به نشانه قبولی به فرآورده هابیل خورد و آن را سوزاند امّا دیگری به حال خود باقی ماند و این نشانه سابقه نیز داشته است. اما بعضی از مفسران معتقدند که قبولی عمل یکی و ردّ عمل دیگری، از طریق وحی به آدم به آنها اعلام گشت و علّت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مردی با صفا و فداکار و با گذشت در راه خدا بود ولی قابیل مردی تاریکدل و حسود و لجوج بود و سخنانی که قرآن در همین آیات بعد از این دو برادر نقل میکند به خوبی روشنگر چگونگی روحیّه آنها است. از این آیات به خوبی استفاده میشود که سرچشمه نخستین اختلافات و قتل و تعدی و تجاوز در جهان انسانیت مسأله حسد بوده و این موضوع ما را به اهمیّت این رذیله اخلاقی و اثر فوقالعاده آن در رویدادهای اجتماعی آشنا میسازد.
*****
1- علامه فقید شیخ محمد جواد بلاغی رسالهای در این زمینه به نام «اَلاَْکاذیبُ الاَْعاجیب» (دروغهای شگفتانگیز) نوشته است که در آن دروغهایی همانند دروغ فوق جمع آوری شده. این رساله به فارسی ترجمه و چاپ شده است.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«قُرْبان»: این واژه مصدر و از ریشه «قُرْب» گرفته شده است؛ به سان «فُرْقان» که از «فَرْق» گرفته شده و یا همانند «شُکْران» و «کُفْران» که از «شُکْر» و «کُفْر» آمدهاند، و به معنای تقرّب جستن به خدا و نزدیک شدن به بارگاه او با انجام کارهای شایسته است.
حق حیات و زندگی انسان
روی سخن در آیه مبارکه با پیامبر خداست و میفرماید:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً
هان، ای پیامبر! سرگذشت دو پسر آدم را به راستی و بر اساس حق برای مردم بازگو نما؛ هنگامی که هر یک از آن دو تن کاری انجام دادند و هر کدام، یک قربانی به بارگاه خدا هدیه کردند تا به وسیله آن کار شایسته و آن قربانی، به خدا تقرب جویند.
از دیدگاه همه مفسّران، منظور از فرزندان آدم هابیل و قابیل میباشند؛ امّا برخی بر آنند که منظور، دو تن از فرزندان اسرائیلاند.
فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاْخَرِ
پس قربانی و یا کار شایسته یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد.
در این مورد آوردهاند که نشانه پذیرفته شدن این بود که آتشی شعلهور پدیدار میشد، و قربانی پذیرفته شده را فرا میگرفت، و آن را که پذیرفته نشده بود، رها میساخت؛ و برخی نیز بر آنند که پذیرفته شده را رها میساخت و پذیرفته نشده را میسوزانید؛ امّا به باور ما، دیدگاه نخست بهتر به نظر میرسد.
ِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین
آن کسی که قربانیاش پذیرفته نشده بود، به دیگری گفت:
«بیگمان تو را خواهم کشت».
پرسید:
«چرا؟» پاسخ داد: «به این خاطر که کار تو پذیرفته شد، امّا از من پذیرفته نشد».
او گفت:
«گناه من چیست؟ خدا کار شایسته را تنها از پروا پیشگان میپذیرد؛ از کسانی که با نیّتِ خداپسندانه و هدف و شیوه خداپسندانه کار شایسته انجام دهند و از گناه و زشتی بپرهیزند».
گرچه در آیه شریفه تصریح نشده است که از چه چیز و چه کاری پروا شود، و واژه «تقوا» قیدی نخورده، امّا موضوع روشن است؛ چرا که زیبندهترین چیزی که باید از آن پروا گردد، گناه و نافرمانی خداست.
«ابن عبّاس» میگوید:
منظور این است که خدا قربانی را از انسانهای پاکدل میپذیرد و نه آلودگان، و تو از آن جایی که در دل پاکاندیش نیستی، قربانیات پذیرفته نشد.
برداشت نادرست
برخی به این آیه استدلال کردهاند که گویی اطاعت و فرمانبرداری انسانِ نافرمان و گناهکار پذیرفته نیست، و اگر کار شایستهای انجام دهد، دیگر نه کیفر ترک آن را ندارد و نه فراتر از آن که در خور پاداش گردد؛ امّا به باور ما، این برداشت از آیه شریفه نادرست است؛ چرا که آنچه از اسلام دریافت میگردد، این است که هر کس با نیّت و انگیزهای خدایی و برای تقرّب به او کاری انجام دهد، در خور پاداش میگردد و نه با انگیزه و هدفی دیگر. با این بیان، اگر گناهکاری عمل شایسته را تنها برای خدا انجام دهد، چرا در خور آن کار نگردد؟
شرط پذیرفته شدن کارها
گروهی از مفسّران در این مورد آوردهاند که:
همسر حضرت آدم هر بار پسری و دختری به دنیا آورد که مرتبه نخست، «قابیل» و خواهرش دیده به جهان گشودند، و مرتبه دوّم «هابیل» و همزادش که خواهر او بود.
هنگامی که هر چهار تن به اوج جوانی رسیدند، فرمان رسید که قابیل با همزاد برادرش «هابیل» ازدواج کند، و او نیز با همزاد و خواهر «قابیل» ؛ امّا «قابیل» نپذیرفت؛ چرا که بر این باور بود که خواهر و همزاد خودش بسیار زیبا و همزاد برادرش زشت است و خدا این فرمان را نداده، بلکه این برنامه، ساخته اندیشه و اراده اصلاح طلبانه و خیرخواهانه پدرش آدم است.
به همین جهت آدم به آن دو دستور داد هر کدام یک قربانی شایسته به بارگاه خدا ببرند تا شایستگی و یا نادرستی آنان روشن شود، و آنان این پیشنهاد را پذیرفتند.
«هابیل» که گوسفندان بسیاری داشت، بامداد روز موعود بهترین گوسفند خود را برگزید، و با قلبی آکنده از ایمان و اخلاص به بارگاه دوست تقدیم داشت؛ امّا «قابیل» که مزرعهای گسترده داشت، بخشی از دانههای وامانده و غیر مرغوب را برای قربانی و هدیه انتخاب کرد، و هر کدام قربانی خود را در جایگاه آن قرار دادند و در انتظار نشستند. درست در این هنگام بود که آتشی فرود آمد و در دم، قربانی «هابیل» را فرا گرفت و سوزانید و به قربانی «قابیل» نزدیک نشد.
«قابیل» به جای اصلاح خویشتن، با گستاخی بسیار نعره کشید که:
«اینک که چنین است تو را خواهم کشت و اجازه نخواهم داد که با خواهر زیباروی من پیمان زندگی ببندی».
«هابیل» آرام و شکیبا پاسخ داد: «گناه من چیست؟ این خداست که قربانی و اطاعت پرواپیشگان را میپذیرد، تو هم بیا و پروای خدا پیشه ساز».
در این شرایط بود که «قابیل» ، دیوانهوار سنگی از زمین برداشت و با کوبیدن آن بر سر برادرش، او را نقش زمین ساخت.
و نیز آوردهاند که دلیل پذیرفته شدن قربانی «هابیل» و پذیرفته نشدن قربانی «قابیل» آن بود که وی پاکدل و درستاندیش نبود، و بیارزشترین بخش از دارایی خویش را به عنوان قربانی آورده بود، در حالی که برادرش، هم بهترین ثروت خویش را برای قربانی برگزیده بود، و هم پروای خدا پیشه ساخته و به داوری خدا خشنود بود.
و پارهای نیز آوردهاند که بدان دلیل قربانیِ پذیرفته شده را آتش فرا گرفت و سوزانید که در آن جا، بینوا و نیازمندی نبود تا از آن بهرهور گردد.
«بَسْط»: گشودن، گستردن و دراز کردن.
قرآن در ترسیم ادامه این سرگذشت، منطق انسانی و خداپسندانه «هابیل» را در برابر گستاخی و تهدید برادرش ترسیم میکند که:
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ
اگر تو برای کشتن من دست به سوی من بگشایی، من دست خویش به آهنگ کشتن تو به سویت دراز نخواهم کرد.
در تفسیر این فراز از آیه شریفه، دیدگاهها یکسان نیست:
1 به باور مفسّران، در آن روزگاران، کشتن مهاجم و متجاوز به عنوان دفاع از حقّ حیات نیز روا نبود؛ بلکه افراد موظّف به اندرزگویی و شکیبایی بودند و خدا انتقام ستمدیدگان را میگرفت.
2 امّا به باور گروهی از جمله «ابن عبّاس» ، معنای آیه شریفه این است که:
اگر تو از راه ستم و بیداد بخواهی مرا بکشی، من از این راه تو را نخواهم کشت. به باور این گروه، «قابیل» برادرش را به طور ناگهانی و هنگامی که او در خواب بود مورد حمله قرار داد و با سنگی که بر سر او زد، وی را از پای درآورد.
3 مرحوم «سیّد مُرتَضی» در این مورد آورده است که:
این دو دیدگاه با ظاهر آیه مبارکه هماهنگی ندارد؛ چرا که قرآن منطق «هابیل» را ترسیم میکند که گفت:
اگر برادرش بخواهد حقّ حیات او را پایمال سازد، وی به کشتن او بر نخواهد خاست و آهنگِ کشتن او نخواهد کرد؛ چرا که قصد کشتن نیز گناه است؛ و کسی که برای دفاع از خویشتن و با رعایت همه مقررات ناگزیر به کشتن متجاوز میگردد، قصد کشتن او را ندارد. او تنها از خود برای حفظ جانش دفاع میکند، و ناخواسته گاه کار به کشتن مهاجم میانجامد. بنابراین «هابیل» میگوید:
اگر تو در حقّ من ستم کنی، من در حقّ تو ستم روا نخواهم داشت.
إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ
من از خدا، پروردگار جهانیان، میترسم و دست تجاوز به سوی تو نخواهم گشود.
«تَبُوءَ»: باز گردی.
در ترسیم ادامه این سرگذشت میافزاید:
من میخواهم که تو با گناه من و گناه خودت به سوی خدا بازگردی، و همه گناهان را به دوش خود بکشی. امّا به باور برخی، منظور این است که میخواهم تو گناه کشتنِ من و کشتن همه کسانی که در آینده کشته خواهند شد، همه را تو به گردن بگیری؛ چرا که تو این شیوه بیداد گرانه را پی مینهی و تو بنیانگذار ترور و شقاوت و خشونت میگردی.
منظور از به دوش گرفتن بار گناه، پذیرش کیفر آن است؛ چرا که کسی نمیتواند برای دیگری نیّت گناه کند و گناه به حساب او نوشته شود، امّا میتواند کیفر دیگری را به خاطر ارتکاب گناهش اراده نماید.
چگونه؟
«هابیل» به برادرش گفت:
اگر مرا بکشی گناه پایمال نمودن حقّ حیات مرا به دوش خواهی کشید و کیفر آن را خواهی دید. اینک جای این پرسش است که چگونه میتوان بار گناهی را که انجام نشده است به دوش کشید و کیفر آن را پذیرفت؟
پاسخ
در آیه شریفه پذیرش کیفر و به دوش کشیدن بار گناه، در گرو انجام آن است. به عبارت دیگر، هنگامی که «هابیل» احساس کرد که برادرش به طور جدّی در اندیشه کشتن اوست، به او هشدار داد که اگر دست ستم و تجاوز به سوی من دراز کنی و زندگی مرا به خطر افکنی، در برابر این جنایت کیفر خواهی شد. این هشدار و گفتار چه مانعی دارد؟