غزلیات

در شهر قرار است که اوباش بگیرند / شاعر : سعید بیابانکی

در شهر قرار است که اوباش بگیرند

دولت خانوادگی به تو چه ؟ / شاعر : سعید بیابانکی

خواهران و برادران عزیز!

یه روز دوبی میره یه روز فلسطین / شاعر : سعید بیابانکی

همسایه مون یه آدم شریفه

خیال کرده شفیعی کدکنی شده است / شاعر : سعید بیابانکی

 چه روزگار عجیب و غریب و باحالی است

ما میوه های مصری و چینی نخواستیم / شاعر : سعید بیابانکی

 آداب پایتخت نشینی نخواستیم

گیرم دماغ گنده ی خود را عمل کنی / شاعر : سعید بیابانکی

تا بچه ای، معلم و مامان و دیگران

لاجرم در مملکت هم خط قرمز لازم است / شاعر : سعید بیابانکی

بیا که زخم زبان های دوستان کاری است / شاعر : سعید بیابانکی

بیا که روز مبادای ما رسید از راه / شاعر : سعید بیابانکی

 چقدر پنجره را بی بهار بگذاری

هزار بادیه مجنون نی سواری تو / شاعر : سعید بیابانکی

هزار بادیه مجنونِ نی سواری تو