ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست / شاعر : شهریار
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست
منم که شعر و تغزل پناهگاه من است
چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست
همه آفاق پر از نعره مستانه تست
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است
چه امیری که به عشق تو اسیر آمده است
ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است / شاعر : شهریار
ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روی ماهش است