غزلیات استاد شهریار

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را / شاعر : شهریار

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

شب به هم درشکند زلف چلیپائی را / شاعر : شهریار

شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را

بیداد رفت لاله بر باد رفته را / شاعر : استاد شهریار

بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را / شاعر : شهریار

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

سنین عمر به هفتاد میرسد ما را / شاعر : شهریار

سنین عمر به هفتاد میرسد ما را
خدای من که به فریاد میرسد ما را

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا / شاعر : شهریار

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / شاعر : شهریار

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

مکتب حافظ / شاعر : استاد شهریار

گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا