وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده
دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
به گوش میخ گفتا دَر ، شِتاب از مَن زَدَن با تو
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد!؟
ببین رسم دنیارو
آتیش زدن در خونه ی مولارو
ماه، پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
فاطمه سرچشمهی وحی است، کوثر شاهد است
میگن تموم مردم دنیا
مادر ستون سقف هر خونه س
مردی که بی همدم بشه گریه ش
نفس خونابه شد در سینه اش باز
از آن زخمی که زد مسمار بر او