حالا میان رفتن و ماندن مردد است / یوسف رحیمی
حالا میان رفتن و ماندن مردد است / شاعر : یوسف رحیمی
آیینهي تجلی اسماء ایزد است
اين بانويي که روي لبش ذکر أشهد است
صبرش سرآمده دگر از دست این دیار
با آنکه در ثبات و صبوری زبانزد است
با تازیانه ها به تسلایش آمدند
دوران رنج و غربت آل محمد است
جان میدهد برای غریبی مرتضی
اندوه و بیکسی خودش گرچه بیحد است
این پهلوی شکسته چه آورده بر سرش
با هر نفس زدن نفسش بند آمده ست
شوق زيارت پدر و غربت علي
حالا ميان رفتن و ماندن مردد استش
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید