اشعار امید مهدی نژاد
شکست آیینه ها را که بشکند خود را / شاعر : امید مهدی نژاد
شکست و آینه شد بیقراریِ خود را
کافی ست سجده ای خدایانشان کنیم / شاعر : امید مهدی نژاد
یک پنجره میان دو دیوار سهم ماست
برخاست رو به سمت بهاری که رفته بود / شاعر : امید مهدی نژاد
بر ساحل شکافته پهلو گرفته بود
یک شهر پرنده های مرده / شاعر : امید مهدی نژاد
یک شهر پرنده های مُرده
طنز در موقعیت عربی / شاعر : امید مهدی نژاد
راویان گفتهاند ـ با تخمین ـ
دستی که سنگ می اندازد / شاعر : امید مهدی نژاد
می توانست سیب بچیند
از درخت های سرزمین مادری اش
ای پرنده تا کجا می پری بدون بال / شاعر : امید مهدی نژاد
کوچه های ابتذال، خانه های انفعال
بزرگ کرب و بلا خردسالش بود / شاعر : امید مهدی نژاد
ازل برای ابد ملک لایزالش بود