در معرفت امام زمان

همانطور که اعتقاد به توحيد ونبوت ومعاد، بدون ايمان به ولايت امير المومنين عليه السلام وبرائت از غاصبين حق خلافت ارزشي ندارد، وبه همانگونه که نماز وحج وديگر عبادات، بدون ولايت اهل بيت عليهم السلام پشيزي نمي ارزد، همه اين اعتقادات وعبادات اگر انجام شود وانسان به ولايت اهل بيت نيز ايمان داشته باشد ولي امام زمان خويش را نشناسد، از هيچ يک از معتقدات خود، حتَّى از ولايت ائمه قبل نيز بهره مند نخواهد گرديد. بهترين سند بر ادعاي فوق، روايت مشهوري است که اهل سنت وشيعه آن را نقل نموده وبر آن اعتماد کرده اند وآن اينکه پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية).(14) کسي که بميرد وامام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. منظور از جاهليت در اين روايت، ايام کفر وضلالت قبل از اسلام است. بنابراين معناي حديث چنين خواهد شد: اگر مسلماني _ يعني کسي که توحيد ونبوت وقرآن وقيامت وديگر مباني دين را پذيرفته وبه واجبات دين اهتمام نموده است _ بميرد وامام معصوم زمان خويش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده، دين او همان کفر وضلالت کفار ومشرکين قبل از اسلام تلقي خواهد شد واز اسلام، توحيد، نبوت، تقوي وعبادت خود نفعي نخواهد برد.

لفظ جاهليت، در اين نقل از حديث، توصيف روشن تري يافته است. راوي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند: من مات ولا يعرف إمامه مات ميتة جاهلية؟ کسي که بميرد وامامش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است؟ فرمودند: آري، عرض کردم: اين جاهليت به معني جاهليت ايام ناداني قبل اسلام است، يا منظور جاهليت عدم آشنايي با امام مي باشد؟ يعني آيا جاهليت چنين کسي در همه زمينه ها ومطلق بوده ويا در محدوده خاص امامت بوده، به ديگر محدوده هاي دين لطمه نمي زند؟ امام فرمودند: (جاهلية کفر ونفاق وضلال)(15)جاهليت او از سنخ جاهليت کفار، منافقين وگمراهان است. يعني جاهليت مطلق بوده، گمراهي از امامت مساوي با گمراهي در تمامي مباني دين خواهد بود.(16) پس علاوه بر معرفت اصل ولايت وشناخت حق اهل بيت عليهم السلام، ما موظف به معرفت واطاعت وتسليم در برابر امام زمانمان عليه السلام نيز هستيم ومعرفت ولايت، ما را بي نياز از معرفت آن حضرت نخواهد کرد. محمد بن تمام گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: فلان کس از دوستان شما اهل بيت است... ولي او به ولايت امير المومنين عليه السلام ايمان داشته، اوصياء آن حضرت را نمي شناسد. امام فرمودند: او گمراه است، او مانند کسي است که به نبوت عيسي اقرار کرده نبوت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم را انکار کند يا نبوت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم را پذيرفته ونبوت عيسي را انکار نمايد. ما بخدا پناه مي بريم از کسي که حجتي از حجج الهي را انکار نمايد.(17)

فرد ديگري نيز از امام صادق عليه السلام مي پرسد: کسي که به ائمه قبل معرفت داشته، فقط امام زمان خويش را نمي شناسد، آيا چنين کسي مومن است؟ فرمودند: خير.(18) راوي از امام صادق عليه السلام پرسيد: فردي است که به ولايت شما قائل بوده از دشمن شما بيزار است، حلال وحرام شما را مراعات مي کند ومعتقد است که امامت با شما خاندان است وبه خاندان ديگري تعلق ندارد، ولي مي گويد: در اينکه کداميک از افراد اين خاندان امام هستند، امري اختلافي است واگر انها بزودي اجتماع کرده او را امام بنامند، من نيز به امامت او معتقد خواهم بود! وضعيت او چگونه است؟ امام صادق عليه السلام فرمودند: اگر بميرد به مرگ جاهليت مرده است.(19) نکته اين بحث در اين است که بنابر روايات، انکار يکي از ائمه در حکم انکار جميع آنها ودر حکم انکار رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بوده. چنين کسي قطعا گمراه ومنحرف خواهد بود.(20)

شاعر بزرگ اهل بيت سيد حميري (م 173) که شيعه بوده ولي از پيروان کيسانيه بود، يعني بعد از حضرت امام حسين عليه السلام به امامت برادر آن حضرت محمد حنفيه معتقد بود، با وجود همه اشعاري که در حق اهل بيت داشت ومبارزه ادبي که با دشمنان آنان مي نمود خبر دار شد که امام صادق عليه السلام او را کافر ناميده اند. نزد آن حضرت آمده عرض کرد: آيا من، با همه محبتي که با شما داشته، با دشمنان شما مخالفت مي نمايم. آيا منهم کافرم؟ امام فرمودند: (وما ينفعک ذاک وأنت کافر بحجّة الدهر والزمان). در حالي که تو به امام زمانت ايمان نداري، اعتقادات به ولايت ائمه قبل ومحبت تو به ما ودشمني با دشمنان، براي تو سودي نخواهد داشت. آنگاه حضرت او را به سر قبر ابن حنفيه بردند، ابن حنفيه زنده شد به امامت امام صادق عليه السلام اعتراف کرد وسيد حميري از اعتقاد سابق خود دست برداشته اثنا عشري گرديد. وقصيده رائيه خود را سرود.(21)

امام صادق عليه السلام فرمودند: (من أقرَّ بالأئمّة من آبائي وولدي وجحد المهدي من ولدي کان کمن أقرَّ بجميع الأنبياء وجحد محمّداً صلَّى الله عليه وآله وسلَّم).(22) کسي که به امامت پدران من اقرار نموده، امامت فرزندان (معصوم) مرا نيز بپذيرد، ولي مهدي را که از فرزندان من خواهد بود انکار کند، مانند کسي است که نبوت جميع انبياء را پذيرفته، نبوت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم را انکار نمايد. رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نيز فرمودند: (من أنکر القائم من ولدي في زمان غيبته، فمات. فقد مات ميتة جاهلية). کسي که در ايام غيبت مهدي از فرزندان من، او را انکار نمايد وبميرد، به مرگ جاهليت (يعني غير مسلمان وکافر وگمراه) از دنيا رفته است.(23) پس در عصر ما شناخت امام زمان حضرت مهدي عليه السلام از لوازم ايمان وسعادت اخروي انسان وقبول اعمال او است. اين اعتقاد است که او را از معرف ديگر ائمه وديگر مباني ديني، بهره مند مي سازد.

-----------------------------------------------

(14)اين روايت را احمد حنبل در 3 موضع از کتاب مسند جلد 4: 96، و3: 446، و2: 83؛ بخاري در صحيح 5: 13؛ مسلم در صحيح: رقم 1849، ابو داود در مسند: 259 نقل نموده، بيش از بيست کتاب ديگر از کتب اهل سنت آن را نقل کرده اند. در کتب شيعه مرحوم علامه مجلسي اين روايات را در بحار الانوار، جلد 23/ باب 4 طي چهل حديث گوناگون جمع کرده است.

(15)کافي 1: 377/ ح 3.

(16)علامه اميني رضوان الله عليه صاحب کتاب گرانسنگ الغدير مي فرمودند: در سفري به سوريه، دانشمندان آن ديار، به ديدار من آمدند، در مجلسي از بزرگان اهل سنت آن منطقه، يکي از آنان به من رو کرده گفت: آيا در اسلام جز ولايت وامامت، اصلي ديگر وجود ندارد که تو فقط درباره ولايت وغدير ومفاهيم مربوطه مي نويسي؟! آيا اسلام، توحيد ندارد، نبوت وقرآن واخلاق واحکام ندارد؟ من هر چه فکر کردم که به اين فرد سني در مجمعي از اهل سنت چه جوابي بدهم که دندان شکن باشد، چيزي به ذهنم نيامد. قلبا به حضرت امير المومنين عليه السلام متوسل شدم که: من در اين جمع زبان شما اهل بيت هستم. مرا ياري دهيد تا بتوانم از منطق شما دفاع کنم. به عنايت مولا به ذهنم رسيد که به اين حديث شريف استناد کنم، لذا روايت: (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية) را خوانده، مدارک آن را بيان کرده معناي آن را توضيح دادم وگفتم: اين کار را فقط از ولايت مي گويم ومي نويسم، سليقه من نيست، بلکه فرمايش رسول خدا در اين حديث است که کسي که ولايت ندارد، از توحيد ونبوت ومعاد وقرآن واحکام بهره اي نمي برد. وآنها هم ساکت شدند.

(17)بحار 23: 97 و98/ ح 5.

(18)کمال الدين: 410/ باب 39/ ح 3.

(19)الغيبه نعماني: 133 تا 135/ ح 16 و17 و19.

(20)بحار 23: 95 تا 98/ باب 5 (من أنکر واحداً منهم قد أنکر الجميع) کسي که يکي از ائمه را انکار کند همه آنها را انکار کرده است.

(21)بحار 47: 320/ ح 11.

(22)کمال الدين: 411/ ح 5 و6.

(23)کمال الدين: 413/ ح 12.

Share