رمز تسلط شیطان بر انسان
در آیه 42 سوره حجر نکتة خوبی مطرح است و خداوند در آن آیه قصّة امور تکوین را به زبان تشریع مطرح می فرماید که شیطان گفت: «...
در آیه 42 سوره حجر نکتة خوبی مطرح است و خداوند در آن آیه قصّة امور تکوین را به زبان تشریع مطرح می فرماید که شیطان گفت: «...
شیطان می گوید: «لَاُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الارض» آنچه را در زمین است برای آن ها زیبا جلوه می دهم. از طریق کارهای باطل امید سعادت مند شدن را در آنها ایجاد می کند. کارهای باطل را لعاب می زند و ظاهر آنها را خوب جلوه می دهد. خوشحالی های پوچ را در زندگی رونق می بخشد، به همین جهت هم گفت: زینت می دهم، نه این که مثل پیامبران آنچه را به واقع زینت است به انسان ها نشان دهد.
علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«از آیه 17 سوره اعراف استفاده می شود که شیطان در عواطف نفسانی انسان یعنی در بیم و امید او و در آمال و آرزوهای وی و در شهوت و در غضب او تصرف می کند».
نکتة سومی که از آن سه نکته مطرح است عبارت است از این که خداوند به آدم می خواست بگوید: آدمیتِ تو، به زمینی بودن توست و محال است به زمین نرفته بتوانی در بهشت بمانی. برای همین است که وقتی در بهشتی که از زمین شروع نشده است می آیی، به جهت و وجهی از آن بهشت دل می بندی که وجه زمینی آنجاست. یعنی به شجره ممنوعه که نماد زمین و مظهر کثرت است دل می بندی، به او گفته اند که در مقام بهشت، از زمین باید بگذری«وَلا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجرة» باید در این مقام و موقعیت که هستی به زمین نظر نداشته باشی و از زمین گذشته باشی.
بودن آدم یعنی نزدیکی به شجره ممنوعه، و خداوند می خواهد همین را به ما نشان بدهد که در عینی که ما به شما گفتیم به این شجره نزدیک نشوید، ولی آنچنان هستید که نزدیک می شوید و خداوند خواست ما را به خودمان نشان دهد. بعد با آوردن «دین» برای ما، بگوید که راه تغییر خود و واردشدن در بهشت جاودان پیروی از این دین است. پس بودن آدم از یک وجه یعنی پذیرفتن وسوسة شیطان، همچنان که از وجه دیگر یعنی از وجه نورانی وجودش، بودنِ آدم آنچنان است که توبه را می شناسد و توبه کننده است همچنان که از جهت حقیقت فطری اش، در جایگاه عرضة اسماء الهی و مقام مسجود ملائکه قرارگرفتن است.
اول فرمود: «فَکلاَ مِنْ حَیثُ شِئْتُمَا»[1] در بهشت هرچقدر دلتان می خواهد بخورید و استفاده کنید. و بعد فرمود: «وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی در این استفاده کردن، ایستگاه کنترلی هم هست. ملاحظه می فرمایید که عمل استفاده کردن را سدّ نکردند، بلکه آن را کنترل کردند.
تفکر وقتی شکل می گیرد که ما وجود ریشه دار خودمان را در ابتدای خلقت بتوانیم بشناسیم و ارزیابی کنیم. این که شنیده اید می گویند دیدِ فلان مؤمن حکیمانه است، یعنی او این حیات دنیایی را به مبداء و اصل آن وصل می کند. بعضی ها اصلاً نمی دانند که از کجا شروع شده اند. بعضی ها می دانند ولی نمی توانند زندگی این دنیایی را به زندگی بهشت نزولی وصل کنند.