چکیده:
قيام مختار كه در سال 66 هجرى و به انگيزه خونخواهى امام حسين(علیه السلام) در كوفه صورت گرفت. مختار پس از تسلط بر كوفه و نواحى آن به نبرد با عبيداللّه پرداخت و در يك لشكر كشى، وى و بسيارى از سران اموى و قاتلان امام حسين عليه السلام را به هلاكت رسانيد.[1]
شناسنامه:
تولد: ۶۲۲ م.، طائف، عربستان سعودی
شهادت: ۳ آوریل ۶۸۷ م.، کوفه، عراق
دفن: مسجد کوفه، استان نجف، عراق
والدین: ابوعبید ثقفی
خواهر و برادر: صفیه
قيام مختار
مختار فرزند ابى عبيده ثقفى با كنيه ابواسحاق از كسانى بود كه به خاطر قيام عليه قاتلان امام حسين(علیه السلام) به سال 66 ه در عراق شهرت تاريخى يافت؛ او قبل از قيام امام حسين(علیه السلام) از شيعيان معروف كوفه بود و وقتى مسلم بن عقيل فرستاده امام حسين(علیه السلام) به كوفه رفت به منزل او وارد شد.[2]
پس از انتقال مسلم به منزل هانى، مختار به قريه اش در خارج كوفه رفت و منتظر شروع قيام بود. از آنجا كه از قبل وقتِ خاصى براى قيام پيش بينى شده بود، وقتى ابن عقيل قيام كرد، نزديك ظهر خبر به مختار رسيد و او با اطرافيانش براى يارى مسلم حركت كرد و ليكن زمانى به كوفه رسيد، كه سپاه مسلم متلاشى شده و افراد عبيدالله بر شهر تسلط يافته بودند. عمروبن حُرَيث مختار را امان داد و عبيدالله وقتى آمدن مختار براى يارى ابن عقيل را فهميد، با چوبدستى چنان به صورت مختار كوبيد كه پلك چشمش پاره شد.[3]
مختار بعد از شهادت امام حسين با شفاعت عبدالله بن عمر- همسر خواهر مختار- نزد يزيد از زندان آزاد و از كوفه اخراج گرديد.[4]
ابن زبير عليه سلطه امويان در عراق قيام كرد، او كه خبر ابن زبير و قيام او را در مكه شنيده بود، راهى حجاز شد و هنگام محاصره مكه توسط حصين بن نُمير در كنار ابن زبير بود. ولى حكومت او براى عراقيان بهتر از حكومت امويان نبود. زيرا قاتلان حسين عليه السلام، مثل شمر بن ذى الجوشن، شبث بن ربعى، عمر بن سعد و عمرو بن حجاج و ديگران همانند دوران بنى اميه، جزو مقربان درگاه بودند. همان طور كه عدالت اجتماعى مورد نظرشان نيز تأمين نشد. آنان خواهان اجراى سيره على بن ابى طالب عليه السلام در جامعه بودند، سيره اى كه پيوسته از آن ياد مى كردند و مشتاق آن بودند و هنگامى كه عبدالله بن مطيع عدوى، عامل ابن زبير در كوفه قصد داشت ميان آنها با روش عمر و عثمان رفتار كند مردم زير بار نرفتند.[5]
اين امر سبب شد كه مردم به ابن زبير پشت كنند تا اینکه بعد از مرگ يزيد، شرايط كوفه براى قيام مناسب شد و مختار راهى كوفه گرديد و زمانى به كوفه رسيد كه توابين در حال و هواى قيام بودند. ومختار با شعار «يا لثارات الحسين» قیام خود را آغاز نمود که بخاطر همین خونخواهی مورد اقبال و تأييد مردم نیز قرار گرفت.
مختار قاتلان امام حسين عليه السلام و ياران گرامى وى را مورد تعقيب قرار داد و همه را كشت، به طورى كه 248 تن از آن ها را در يك روز به قتل رساند و از فرماندهان و سردارانشان حتى يك نفر را باقى نگذاشت.
موضع مختار نسبت به توابيّن
مختار همچون توابين درصدد خونخواهى امام حسين و جنگ با قاتلان او بود ولى رهبر توابين را شايسته فرماندهى نمى دانست. او سليمان بن صُرد، رهبر توابين را مرد نظامى، با تجربه و كار آزموده نمى دانست و شيعيان را به يك جنگ برنامه ريزى شده منظم تحت فرماندهى خود دعوت مى كرد.
مختار در اين مرحله موفق نبود و نتوانست سليمان و طرفدارانش را به خود جذب كند، گرچه بعضى از ياران سليمان تحت تأثير تبليغات مختار از او جدا شدند. از طرف ديگر، اشراف كوفه از سليمان احساس خطر نمى كردند چون او در فكر مبارزه با عبيدالله بن زياد و سپاه شام بود، ولى مختار را خطرى جدى مى ديدند و به عبدالله بن يزيد حاكم زبيرى كوفه پيشنهاد دستگيرى مختار را دادند و مختار دوباره زندانى شد.
وقتى در زندان خبر شهادت توابين را شنيد به رِفاعة بن شدّاد بزرگ بازمانده توابين چنين پيام داد:
«آفرين بر گروهى كه خداوند بر مراجعت كنندگانشان اجر عظيم داد و از شهدايشان راضى شد؛ اما به خداى كعبه سوگند كه هيچ كدام از شما قدمى برنداشت و از بلنديى بالا نرفت مگر اينكه ثواب آن از همه دنيا بيشتر بود. سليمان وظيفه اى را كه بر عهده داشت، انجام داد و خداوند روح او را پذيرفت و با ارواح پيامبران، صديقين، شهدا و صالحان قرار داد. البته او كسى نبود كه با وى به پيروزى برسيد و منم امير مأمور امين مورد اعتماد كُشنده جبّاران انتقام گيرنده از دشمنان دين و دربند كننده آنان به ميخها. آماده شويد و امكانات جمع كنيد و شما را بشارت باد. شما را به كتاب خدا، سنّت پيامبر، خونخواهى اهل بيت، دفاع از ضعفا و جهاد با ستمگران دعوت مى كنم والسلام.»[6]
قيام و تسلط بر كوفه
مختار دوباره با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد، شيعيان با آگاهى از آزاد شدن وى دسته دسته به حضورش رسيده و با وى بيعت كردند. روز به روز بر تعداد ياران مختار افزوده مى شد و اين امر بر عبدالله بن زبير گران آمد و براى مبارزه با حركت مختار، عبدالله بن يزيد را از امارت كوفه بر كنار و عبدالله بن مطيع را به جاى وى منصوب كرد. عبدالله بن مطيع به توصيه «اياس بن مضارب» درصدد بازداشت مختار بر آمد و او را احضار كرد و مختار كه از نيت او مطلع شد خود را به مريضى زد و از رفتن نزد او عذر خواست و ياران را احضار كرد و تصميم خود بر خروج را اعلام كرد.[7]
برخى از شيعيان كوفه نسبت به انگيزه وى از اين قيام در ترديد بودند تا اينكه گروهى را نزد محمد بن حنفيّه فرستادند. محمد با كوفيان خدمت امام سجاد(علیه السلام) رسيد و جريان را باز گفت و نظر امام را جويا شد. امام فرمود:
«اى عمو، اگر بنده اى زنگى نيز جانب ما اهل بيت را بگيرد، بر مردم يارى او لازم است و من در اين مورد شما را ولّى و سرپرست قرار دادم. آنچه مى خواهى انجام ده.»[8]
با انتقال پيام امام به كوفيان، ترديدها از بين رفت و ياران مختار زياد شدند.
ابراهيم بن مالك اشتر كه از شيعيان مخلص و شجاعان بنام بود، هنوز به مختار نپيوسته بود. مختار با ارائه نامه اى از محمد بن حنفيه- كه از امام در اين مورد ولايت داشت- او را با خود همراه كرد و بدين صورت جبهه مختار قوى شد.[9] آنان در ربيع الاول سال 66 خروج كردند و عبدالله بن مطيع را از شهر رانده و بر كوفه و اطراف آن مسلط شدند.
مختار از ابتدا به فكر رويارويى با ابن زياد بود كه به شمال عراق آمده بود. سه هزار سپاهى به عنوان مقدمه به فرماندهى يزيد بن انس به سوى شام فرستاد و ابن زياد شش هزار نفر با آنان مقابل كرد ولى در جنگ، سپاه شام شكست سختى خوردند ولى متاسفانه يزيد بن انَس پس از پيروزى بدرود حيات گفت و سپاه عراق كه با مرگ فرمانده شيرازه خود را از دست داده بود، بازگشت.[10]
شورش اشراف و قتل عام قاتلان امام حسين(علیه السلام)
مختار، ابراهيم فرزند اشتر را با سپاهى براى جنگ با عبيدالله روانه كرد. اشراف كوفه كه بيشترشان در خون امام حسين(علیه السلام) دست داشتند و روش حكومتى مختار مورد قبول آنان نبود و امتيازهاى موهوم آنان لغو شده بود، غيبت ابراهيم را غنيمت شمردند و عليه مختار شوريدند. مختار ضمن مسامحه با آنان به ابراهيم پيام داد كه باز گردد. قبل از آمدن ابراهيم، اشراف و مختار درگير شدند و با آمدن ابراهيم پيروزى مختار حتمى شد.
با ظاهر شدن خيانت اشراف، مختار بر سركوب آنان مصمم شد و به عقب انداختن آن را ديگر مصلحت نديد. منادىِ مختار فرياد كشيد:
«هركس به خانه رود و در خانه را به روى خود ببندد، در امان است جز كسانى كه در خون آل محمد (ص) دست دارند.»[11]
و باز اعلام كرد:
«رها كردن قاتلان امام حسين تا اينكه آسوده بگردند و بر روى زمين راه بروند و زندگى كنند، از دين ما نيست.»[12]
ياران مختار خانه به خانه دنبال قاتلان امام حسين بودند و آنان را دستگير كرده و نزد مختار مى آوردند و او دستهاى گروهى و پاهاى گروه ديگر را قطع مى كرد تا اينكه گروه زيادى از آنان را به قتل رساند از جمله: شمر بن ذى الجوشن، خَوَلّى بن يزيد اصبحّى متولى سر امام حسين، عمر بن سعد و پسرش، حكيم بن طُقَيل قاتل ابوالفضل، مُرّة بن مُنقذ عبدى قاتل حضرت على اكبر عليه السلام، حرملة بن كاهل زننده تير به حلق على اصغر و بجدل بن سليم قطع كننده انگشت امام.[13]
با قلع و قمع قاتلان امام حسين در كوفه، ابراهيم روانه جنگ با عبيدالله شد و در موصل با سپاه عبيدالله درگير گرديد. در اين جنگ ابراهيم و يارانش با شجاعت كم نظيرى جنگيدند و سپاه عظيم شام را شكست دادند و عبيدالله بن زياد، حُصَين بن نُمَير، شرحبيل بن ذى الكلاع و جمع بسيارى از فرماندهان سپاه و تعداد بيشمارى از سپاهيان شام را كشتند.[14]
ابراهيم سر ابن زياد و ديگر فرماندهان سپاه را به نزد مختار فرستاد و مختار نيز سرها را به نزد امام سجاد و محمد بن حنفيه فرستاد.[15]
شهادت مختار
تعدادى از اشراف كوفه و قاتلان امام حسين(علیه السلام) مثل شَبث بن رِبعىّ و محمد بن اشعث از دست مختار فرار كرده و به بصره نزد مُصعب بن زبير رفتند و او را عليه مختار تحريض و تشويق كردند. مُصعب در اثر وسوسه هاى آنان تصميم به جنگ با مختار گرفت و لشكر آرايى كرد. مختار براى مقابله با آنان سپاهى روانه كرد ولى در جنگ، سپاه او شكست خورد. وقتى خبر شكست سپاهش را شنيد خود را براى جنگ تا مرگ آماده كرد و با مصعب در خارج از كوفه درگير شد. در اين نبرد نيز او شكست خورد و به شهر عقب نشست و در جواب اعتراض عده اى كه وعده هاى او به پيروز شدن را دروغ مى شمردند گفت:
«آيا در كتاب خدا نخوانده اى كه: خداوند آنچه را بخواهد محو مى كند و آنچه را بخواهد ثابت مى گرداند و ام الكتاب نزد اوست.»[16]
بعضى از علماى عامه با توجه به اين جواب مختار او را اولين معتقد به بداء دانسته اند.[17]
بعد از مدتى كه در قصر حصار گرفت و محاصره شديد شد، مختار به يارانش پيشنهاد خروج از قصر را داد و در جواب مخالفان گفت:
«به خدا قسم، من دست بيعت به آنان نخواهم داد و به شما هم حكم نمى كنم (كه خارج شويد) ولى اگر خارج شدم و كشته گشتم، جز بر ضعف و ناتوانى شما افزوده نمى شود و اگر حكم آنان را پذيرفتيد و پيروزى آنان ثابت شد، شما را مى كشند آن وقت شما به يكديگر نگاه مى كنيد و مى گوئيد: كاش از مختار اطاعت كرده بوديم؛ اما اگر با من خارج شويد و پيروز نگرديد، دست كم بزرگوارانه مرده ايد.»
مختار با نوزده نفر از يارانش براى جنگ از حصار خارج شد و خوشحال بود كه بر عكس ديگر شورشيان كه هدفشان رسيدن به حكومت بوده، او هدفش از قيام خونخواهى اهل بيت بوده است و چيزى را كه عرب درباره آن خود را به خواب زده غايت و هدف قرار داده است و بدون اينكه از قيامش پشيمان و از سرانجامش اندوهگين باشد به سپاه ابن زبير حمله كرد و جنگيد تا شهيد شد.
بقيه ياران او كه در قصر مانده بودند، تسليم شدند و به دست افراد مصعب مطابق پيش بينى مختار كشته شدند.[18] شهادت مختار در رمضان سال 67 بود.[19]
ارزيابى قيام مختار
مختار مردى سياسى، زيرك و باهوش بود. او براى اجراى نقشه خود عراق را برگزيد و اين انتخاب صحيحى بود، زيرا بيشتر مردم عراق دوستدار علويان بودند و علاوه بر آن مردمان آن جنگاور و به مناطق ديگر نزديك و حالت مركزيت داشت.
سياست مختار و هدف او جنگ با قاتلان امام حسين و ستمگران و دفاع از ضعفا و مظلومان بود و به همين جهت بين موالى و عربها مساوات برقرار كرد و اين براى اشراف كوفه بسيار سنگين و غير قابل تحمل و يكى از گناهان بزرگ مختار به حساب مى آمد. از طرفى اين سياست سبب شد كه موالى به او بگروند و بسيارى از سپاهيان او از موالى بودند. وقتى يزيد بن انس فرمانده سپاه مختار با ربيعة بن مخارق روبرو شد، ربيعه براى تشويق يارانش گفت:
«شما با بندگان فرارى كه اسلام را رها كرده و از آن خارج شده اند، مى جنگيد.»[20]
و وقتى اشراف كوفه عليه مختار شورش كردند، يكى از گناهان مختار را شريك كردن موالى در فى ء و بيت المال ذكر كردند.[21]
موالى كه از شجاعت عربى و عداوت عجمى نسبت به اشراف عرب برخوردار بودند، يكى از عاملهاى مهم پيشرفت مختار بودند. يكى از اشراف كوفه در اين مورد به ديگر يارانش گفت:
«بندگان و موالى شما با مختار هستند و دست در دست هم دارند و آنان بيشتر از ديگران كينه شما را در دل دارند و شجاعت عربى و عداوت عجمى را با هم دارند.»[22]
مختار در يك مرحله موفق شد و توانست بسيارى از قاتلان امام حسين(علیه السلام) را بكشد، گرچه اشراف فرارى با ابن زبير دست به دست هم دادند و بر او شوريدند و غيبت ابن اشتر و همراهانش نيز به يارى آنان آمد و توانستند مختار را شكست بدهند.
ارزيابى شخصيت مختار
در مورد قیام مختار، دو دسته روایت وارد شده است[23]:
متاسفانه بسيارى از علماى اهل سنت او را مذمت كرده و كذّاب و مدعى نبوّت شمرده اند. ابن كثير او را كذاب لقب مى دهد و مى نويسد:
«مسلمانان از كشته شدن مختار خوشحال شدند، زيرا او آدم صادق و راستى نبود و ادعا مى كرد جبرئيل بر او وحى مى آورد.»[24] [25]
و در جاى ديگر مى نويسد:
«در ترجمه مختار خواهد آمد كه او دروغگو بود و ادعاى يارى اهل بيت مى كرد تا عوام شيعه را دور خود جمع كند و او همان كسى است كه پيامبر از آمدنش خبر داد و فرمود: در قبيله ثقيف يك كذاب و يك امير خواهد بود، يعنى مختار و حجاج.»[26]
او و ديگر نويسندگان عامه تهمتهاى زياد به مختار زده و در سب و لعن او كوتاهى نمى كنند. که در مورد این روایات باید گفت:
اولّاً: این احادیث از نظر سندی ایراد دارند.
ثانیاً: مختار کسی است که از قاتلین اهل بیت علیهم السلام و سرور شهیدان انتقام گرفته است و عمل او قطعاً خداوند و اهل بیت علیهم السلام بوده است. پس چطور می توان گفت مورد بغض و نفرت اهل بیت علیهم السلام بوده است؟!
پس به نظر می رسد این روایات ساخته دست دشمنان و مخالفین مختار است تا شخصیت او را نزد شیعیان زیر سؤال ببرند.[27]
علماى شيعه نيز درمورد مختار موضع گيريهاى مختلف دارند. بعضى او را از كيسانيه يعنى پيروان محمد بن حنفيه شمرده اند[28] بعضى در مورد او توقف كرده اند[29] و مشهور علماى شيعه او را تاييد و مدح كرده اند.[30]
در مقابل روایاتی است که به مدح مختار و قیام او پرداخته است، علّامه مامقانى در كتاب خود بيشتر روايات مدح و ذم را جمع آورى كرده و با دلايل محكم و متقن شيعه بودن و مورد تأييد امامان بودن اقدام وى را ثابت كرده است. مضمون بيان ايشان چنين است:
بدون شك و شبهه مختار مسلمان و بلكه شيعه- يعنى معتقد به امامت بلافصل امام على- است و ظاهراً عامه و خاصه بر اين مطلب اتفاق دارند و حق اين است كه او معتقد به امامت امام سجاد عليه السلام هم بوده است. اما دليل شيعه بودن وى اينكه او پيامبر را ملاقات نكرده و از امام على(علیه السلام) شنيده است كه چند هزار نفر از بنى اميه به دست وى كشته مى شوند و او اين مطلب را به طور يقينى پذيرفته است در حالى كه عامه امام على را عالم به امور پنهانى نمى دانند و از سخن او اطمينان و يقين حاصل نمى كنند[31] و اعتقاد به علم امامان خاص شيعه است.اکنون روایاتی که مدح مختار را بیان فرموده اند به چند مورد از آن ها اشاره می شود:
1- حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:[32] «سیُقتل ولدی الحسین و سیَخرج غلام من ثقیف و یَقتل من الذین ظلموا ثلاثمائه و ثلاثة و ثمانین الف رجل»؛ بزودی فرزندم حسین کشته خواهد شد، ولی طولی نمی کشد که جوانی از قبیله ثقیف قیام خواهد کرد و از این ستمکاران، انتقام خواهد گرفت به طوری که تعداد کشته های آنان به سیصد و هشتاد و سه هزار نفر خواهد رسید. 2- حضرت امیرالمومنین علیه السلام در ضمن بیان مشابهت مسلمین با بنی اسرائیل می فرمایند:[33] «بزودی ستمکاران، توسط کسی که خداوند برای انتقام ما بر آنان خواهد فرستاد، به بلایی گرفتار خواهند شد و این به خاطر فسق و جنایتی است که مرتکب شدهاند، همان گونه که بنی اسرائیل گرفتار عذاب شدند... او جوانی از قبیله ثقیف است که او را "مختار بن ابی عبید" می گویند».
3- ابا عبدالله علیهالسلام، پس از خطبهای که در راه کربلا ایراد نمودند، می فرمایند:[34] «پروردگارا، آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف نکند. به جای هر قتلی، کشتنی و به جای ضربت، ضربتی؛ و انتقام مرا و خواندن و دوستان و شیعیانم را از این ها بگیرد.»
4- پس از ارسال سر بریده عمر سعد و ابن زیاد نزد امام سجاد علیه السلام، ایشان در حق مختار فرمودند:[35] «حمد و ستایش، خدایی را که انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزایی خیر عطا فرماید.»
5- پس از ارسال سر بریده و ابن زیاد نزد محمد حنفیه، ایشان فرمودند:[36] «خداوند به او پاداش خیر دهد و بهترین پاداش را بدهد. همانا او انتقام ما را گرفت و رعایت حق او بر همه فرزندان بنی مطلب واجب گردید.»
6- نزد امام باقر علیه السلام سخن از مختار به میان آمد: عدهای به وی ناسزا می گفتند، حضرت فرمودند:[37] «به مختار ناسزا نگوئید، زیرا او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون، را از (دشمنان) گرفت و...».
7- امام صادق علیه السلام هم در مورد او فرمودند:[38] «(پس از حادثه کربلا)، هیچ زنی از زنان آرایش نکرد و خضاب نیست، تا زمانی که مختار، سر بریده ابن زیاد و عمر سعد را برای ما فرستاد.»
از مجموع این احادیث بدست می آید که در شخصیت و حُسن عقیده مختار هیچ شک و شبهه ای نیست و قیام او مرضی خدا و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.[39] و از طلب رحمتی که حضرت سجاد علیه السلام در حق او نمودند، روشن می شود که مسلک او امامی بوده است. بنابراین ایراد "کیسانی" بودن و دعوت مردم به سوی خویش و امامت محمد بن حنفیه وارد نیست. چون طلب رحمت از سوی ائمه اطهار برای شخصی که اعتقادش بر حق نباشد، جایز نیست.
و اما دلايل اعتقاد او به امامت امام سجاد علیه السلام:
اول: خبرى كه حاكى است امام حسين او را از آتش نجات مى دهد[40] و حال آنكه به اعتقاد ما منكر امامت در آتش جاويدان است.
دوم: اينكه او هداياى با ارزش را خدمت امام سجاد مى فرستاد، دليل بر اعتقاد او به امامت امام سجاد(علیه السلام) است نه محمد بن حنفيه و الا بايد هدايا را پيش محمد مى فرستاد.
سوم: امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «خدا او را جزاى خير دهد.»[41]
و امام باقر سه بار فرمود: «خدا او را رحمت كند.»[42]
در حالى كه دعا و طلب رحمت براى منحرف از امامت از جانب امام معصوم معقول نيست.
و اما جواب از دلايل مخالفان اينكه امام هداياى مختار را رد كرده، به خاطر خوفى بوده كه از سلطه عبدالملك مروان داشت و مى خواست وقتى عبدالملك مسلط شد، بهانه اى عليه او نداشته باشد، نه اينكه هداياى مختار را حلال نمى دانست زيرا اول اينكه بعضى هداياى او را پذيرفت و دوم اينكه از عبدالملك اجازه تصرف گرفت و حال آن كه اگر اين اموال از نظر امام حلال نبود، با اجازه عبدالملك كه حلال نمى شد. پس قبول نكردن هدايا و نخواندن نامه مختار و لعن او همه از روى تقيه و براى اظهار مخالفت صورى و ظاهرى بوده است.
دليل ديگر اينكه امام باقر از لعن مختار نهى فرمود[43] و حال آن كه اگر لعن امام سجاد حقيقى بوده ديگر معنا نداشت امام باقر از لعن وى نهى كند.[44] (اين بود مضمون كلام صاحب تنقيج المقال.)
و اما اقدام مختار در خونخواهى اهل بيت عليهم السلام و قيام عليه بنى اميه مورد تاييد امام سجاد(علیه السلام) بوده است طبق نقلى كه قبلا گذشت و به دليل اظهار رضايت امام سجاد و امامان بعد، از عمل مختار.
و روايات دال بر كذب مختار و ادعاى وحى و غيره بيشتر به افتراءات مخالفان وى باز مى گردد.[45] چه اينكه مختار بسيارى از امويان را كشت.
منابع:
قرآن کریم.
تاريخ زندگانى امام سجاد(ع)، علی رفیعی.
با كاروان حسينى(ج1)، على الشاوى.
تاريخ تحليلى پيشوايان، على رفيعى.
جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
مقاله "قيام مختار و اهل بيت(علیهم السلام)"، حسن رضايي
-----------------------------------------------
پی نوشت:
[1] تاريخ تحليلى پيشوايان، ص: 121
[2] الكامل، ج 4، ص 22.
[3] همان مدرك، ص 22.
[4] الكامل، ج 4، ص 22.
[5] الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 235.
[6] الكامل، ج 4، ص 186.
[7] الكامل، ج 4، ص 186.
[8] بحارالانوار، ج 45، ص 365 به نقل از رساله« شرح الثأر» ابن نما.
[9] الكامل، ج 4، ص 215- 216.
[10] همان مدرك، ص 228- 230.
[11] الكامل، ج 4، ص 236.
[12] تاريخ سياسى اسلام، جعفريان، ج 3، ص 223.
[13] الكامل، ج 4، ص 236- 244 و بحارالانوار، ج 45، ص 374- 377.
[14] الكامل، ج 4، ص 264.
[15] بحارالانوار، ج 45، ص 385- 386.
[16] رعد، آيه 39.
[17] الكامل، ج 4، ص 271.
[18] همان مدرك، ص 272- 274.
[19] همان مدرك، ص 278.
[20] الكامل، ج 4، ص 230.
[21] همان مدرك، ص 230.
[22] همان مدرك، ص 231.
[23] معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۲.
[24] بدايه، ج 8، ص 267 و 294.
[25] همان.
[26] همان مدرك، ص 277.
[27] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶؛ به نقل از رساله ذوب النضار، ابن نما.
[28] ر. ك رجال ابن داود، ص 513 انتشارات دانشگاه تهران.
[29] بحارالانوار، ج 45، ص 339.
[30] تنقيح المقال، ج 3، ص 205.
[31] ر. ك تنقيح المقال، ج 3 ص 204 و بحارالانوار، ج 45، ص 340- 341.
[32] معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۲.
[33] مقدس اردبیلی، احمد بن علی؛ حدیقة الشیعه، انتشارات کلی، بی جا، چاپ پنجم، بی تا، ص ۵۰۹.
[34] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۰.
[35] جامع الرواة، ج ۱، ص ۲۲. / قهبائی عنایة الله؛ مجمع الرجال، تحقیق علامه اصفهانی، موسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، ۱۳۶۴ ه، ج ۶، ص ۷۸.
[36] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶.
[37] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۳. / معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۲.
[38] معجم الرجال، ج ۶، ص ۷۸.
[39] حدیقه الشیعه، ص ۵۱۰.
[40] بحارالانوار، ج 45، ص 339 و تنقيح، ج 3، ص 205.
[41] بحارالانوار، ج 45، ص 344.
[42] همان مدرك، ص 343.
[43] همان مدرك، ص 343.
[44] همان مدرك.
[45] تنقيح المقال، ج 3، ص 203- 205.