عاقبت قاتلان امام حسین (علیه السلام)/بخش اول
عاقبت قاتلان امام حسین (علیه السلام)
مـخـتار زمانی که تصمیم بر نابودی قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت:
«دین ما به ما اجازه نمی دهد که بگذاریم کسانی که حسین (علیه السلام) را کشته اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگی کنند، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستم، بلکه کذّاب خواهم بود. برای دستیابی بر آن جانیان، از خدا کمک می طلبم و خدای را سپاسگـزارم که مـرا شـمـشیری بر سر آنان قرار داده و نیزه ای که بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان که حق اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بگیرم و بر خداوند حق است که آنان را که دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان که حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته اند خوار و ذلیل کند. پس آنان را به من معرفی کنید تا تعقیبشان کنم و ریشه آنان را برکنم.
مختار همه همت خود را برای این هدف مقدّس، که هدف اصـلی قـیـام او بـود، بـه کـار برد.(1)
موسی بن عامر می گوید: «مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب کنید و می گفت: بـه خدا قسم، آب و خوراک بر من ناگوار است تا این که زمین را از لوث وجود آن ناپاکان پاک سـازم.»(2)
بنابراین، عده ای به صورت گروهی و عده ای نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزای اعمال ننگین خود رسیدند.
نحوه کشته شدن یزید
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرا نشینی برخورد کرد که از چاه آب می کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی (علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می گرفت و یزید را بر زمین می کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.(3)
الف ـ اعدام های دسته جمعی
مختار تمام کسانی را که در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسب ها را با نعل تازه، بر بدن های آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکـسته شد و به هلاکت رسیدند.(4)
سپس بدن های آنان را به آتش سوزاندند. ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـکـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدی، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانی بن ثبیت و اسید بن مالک .
ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسی کردیم. به این نتیجه رسیدیم که همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.(5)
دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه کربلا که در شورش کوفه دستگیر شده بودند، همه یکی پس از دیگری گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفری بودند که در شورش کوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند.
شمر بن ذی الجوشن در روز عاشورا شتری را که مخصوص سوار شدن امام حسین (علیه السلام) بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به کوفه آورد و بـه شکرانه قتل فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن شتر را نحر کرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در کوفه تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام خانه هایی را که آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادی را که دانسته از آن گوشت خورده اند، شناسایی کنند. همه آن خانه ها را ویران کرد و کسانی را که از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.(6)
ب ـ اعدام سران کوفه
سران کوفه که در قیام خونخواهی عاشورا کشته شدند عبارت بودند از:
1ـ عمر بـن سـعد:
او فرمانده کل نیروهای یزید در کربلا و از جمله کسانی بود که نامش در سـیـاهـه قـصـاص شـونـدگـان قـرار داشت. او پیش از دستگیری به سراغ مختار آمد و خود را معرفی کرد و با شروطی، امان نامه گرفت. اما پس از کشتار قاتلان امام حسین(علیه السلام) در کوفه، نامه ای از محمد حنفیه به مختار رسید مبنی بر این که جزای عمر بن سعد را بدهد. مختار دید بـعـضـی از شـروط امـان نامه توسط عمرسعد نقض شده است. به همین بهانه، او را احضار کرد. او ابتدا قصد فرار داشت اما برایش میسر نشد. همین بهانه مختار را در کشتن او مصمّم ساخت .
او در مقابل ابـو عمرو، رئیس شهربانی مختار مقاومت کرد تا امان بگیرد اما او را امان نداد. آنقدر بر پیکر او شمشیر زدند تا کشته شد و سر بریده اش را نزد مختار آوردند.
مختار از حفض فرزند عمر سعد پرسید: آیا او را می شناسی؟
حفض گفت: در زندگی پس از او خیری نیست .
مختار گفت: پس از او زندگی نخواهی کرد. سپس دستور داد او را نیز گردن بزنند، پس از آن که پسر عمر سعد هم کشته شد اظهار داشت: یکی در مقابل خـون حسین (علیه السلام) و دیگری در قبال علی اکبر حسین ولی یکسان نیستند، به خدا قـسم اگـر سه چهارم قریش را بکشم تلافی یک بند انگشت حسین (علیه السلام) نشده است.(7) مختار سر بریده عمر سعد را به حجاز، نزد محمد حنفیه فرستاد. وقتی چشم فرزند امیرمؤمنان به سر بریده ابن سعد افتاد، فرمود:
«اَللّهـُمَّ لا تَنْسِ هذَا الْیَوْمَ لِلْمُخْتارِ وَاجْزِهِ عَنْ اهل بیت نَبِیِّکَ محمّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) خَیْرَ الجَزاءِ. فَوَاللهِ ما عَلَی الُْمخْتارِ بَعْدَ هذا مِنْ عُتْبٍ» (8)؛
خدایا این روز مختار را داشته باش و او را از جانب خاندان پیامبرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، بهترین پاداش را عنایت فرما. به خدا سوگند، پس از این عتابی بر مختار نیست .
2ـ شـمـر بـن ذی الجـوشن؛
این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد که او را هر کجا رفته است پـیـدا کنند و بـه سزای اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجرای شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلی بود.
مـسـلم ضـبـائی، که هم قبیله شمر بود، می گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلی در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکی آن محل، دهکده کوچکی به نام کلتانیّه در حوالی سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه ای مخفی شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه ای خوش بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتی فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیری شدیدی رخ داد. ساعتی بعد صدای الله اکبر شنیدم و کسی فریاد زد خداوند، خبیثی را کشت.(9)
شیـخ طوسی(ره) می نویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از یاران مختار با پای خود سر شمر را لگد می کرد.»(10)
عبدالرحمن بن عبد می گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جای آورد و دستـور داد آن سر را بـالای نـیـزه کنند و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد.(11)
3ـ بـجـدل بن سلیم:
وی در روز عاشورا، برای غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع کـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع کردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاکت رسید.(12)
4 ـ خـولی بـن یـزیـد اصـبـحـی:
وی از چـهره هـای کـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سر بـریـده امـام حسین(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلی، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.(13)
عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولی سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولی وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردی؟ خولی گفت: ثروت روزگار را برایت آورده ام، این سر حسین بن علی علیهما السلام است که در خانه ما است. زن گفت: وای بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر می آیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه می آوری؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم کرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده کرد که نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. می گوید به خدا قسم مرغان سفیدی را دیدم که اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولی سر امام را نزد ابن زیاد برد.(14)
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتی مامور کرد تا خولی را دستگیر کنند. ایشان خـانه خـولی را مـحاصره کردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسی کردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـی دانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون کشیدند در حالی که زنبیلی به جای کلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وی کسب تکلیفی نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه اش او را بکشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاکستـر تبدیل شد.(15)
5ـ سنان بن انس:
وی از چهره های جنایتکار کربلا و کسی است که به خیمه های امام حسین (علیه السلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـی مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده که او سر مـقـدس امـام حسین (علیه السلام) را از بـدن جـدا کـرده است.(16)
پـس از دستگیری او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت که او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.(17)
6- حکیم بن طفیل قاتل حضرت اباالفضل (علیه السلام)
حکیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، که امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل (علیه السلام) را شهید کرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن کامـل به دستور مختار، او را دستگیر کرد. عدی بن حاتم، که هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت کرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن کامل، که از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران کردند.
حکیم را که شانه هایش بسته بود در کناری نگه داشتند و به او گفتند: تو بودی که لباس های عـباس بن علی (علیهماالسلام) را غارت کردی؟ اکنون لباس های تو را در زنده بودنت بیرون می آوریم. پس او را برهنه کردند و آنگاه گفتند: تو بودی که تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودی و می گویی که تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید؟ به خدا قسم تو را تیرباران می کنیم چنان که امام را هدف تیر قرار دادی. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افکند، آنقدر تیر بر بدنش زدند که مانند خارپشت گردید.(18)
---------------------
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج 45، ص 374.
2- بحارالانوار، ج 45، ص 374.
3- لهوف، سید بن طاووس .
4- بحار الانوار، ج 45، ص 374؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص 183.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 59،60؛ لهوف، ص 183.
6- بحارالانوار، ج 45، ص 377.
7- طبری، ج 8، ص671/ بحارالانوار، ج 45، ص377/ کامل، ج 4، ص241.)
8- بحارالانوار، ج 45، ص 379.
9- تاریخ طبری، ج 6، ص 53.
10- تاریخ طبری، ج 6، ص 338.
11- تاریخ طبری، ج 6، ص 374.
12- تاریخ طبری، ج 6، ص 376.
13- تاریخ طبری، ج 6، صص67 و 337.
14- طبری، ج 7، ص369.
15- طبری، ج 8، ص671/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص240.
16- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 78.
17- بحارالانوار، ج 45، ص 375.
18- طبری، ج 8، ص657/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص242.
افزودن دیدگاه جدید