جلسه چهارم_مراحل دستیابی به نظام فکری/بخش سوم

سلسله جلسات تبیین و توضیح نظام فکری در منطق توحید / آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

- تبیین ضرورت جریان دین حداکثری در همه شؤون انسانی
اولین مسأله، تبیین ضرورت چنین مقوله ای در جامعه ای است که به دنبال تنظیم همه ابعاد زندگی خود بر محور دین است. جامعه ای که نمی خواهد همه ابعاد زندگی خود را بر محور دین تنظیم کند هیچ گاه به دنبال شبکه اطلاعاتی نیست که بر محور وحی شکل گرفته باشد و حرکت چنین جامعه ای، به سمت چنین شبکه اطلاعاتی نخواهد بود. بنابراین اولین قدم فرهنگ سازی در فضای فرهنگی جامعه است، به نحوی که ضرورت تحقق زندگی هماهنگ بر محور عبودیت و بندگی خدای متعال احساس شود. به میزانی که در یک جامعه این احساس ضرورت و نیاز پیدا می شود و آن جامعه این خلأ را احساس می کند و می خواهد در همه ابعاد از حیات دینی برخوردار باشد و بندگی خدا را در همه زوایای زندگی خود جاری کند، به همان میزان به سمت تولید نرم افزار و شبکه اطلاعاتی که چنین زیستی را برای او فراهم بکند گام بر می دارد. اگر ما نتوانیم این ضرورت و احساس را در جامعه خود نهادینه کنیم ـ به سخن دیگر اگر ایمان اجتماعی تکامل پیدا نکند و به این مرز نرسد که جامعه موحدین و مؤمنین بخواهند همه شؤون زندگی خودشان را بر محور توحید هماهنگ کنند ـ طبیعی است که ایجاد شبکه موازی اطلاعات ضروری نمی شود.
اگرجامعه ای ایمان و احساسی حداقلی از دین دارد؛ یعنی زیست موحدانه را به عرصه باطنی و زندگی فردی خود منحصر می کند و نمی خواهد ما بقی زوایای زندگی خود را تحت پرستش خدای متعال قراردهد، در این صورت چنین جامعه ای به منظومه ای از اطلاعات که زندگی هماهنگ بر محور بندگی خدا را برای او میسور کند احساس نیاز نمی کند. پس ایجاد ضرورت و احساس خلأ، به دنبال ایجاد مرتبه جدیدتری از ایمان متصور است، یعنی تکامل ایمان اجتماعی ـ به طوری که جامعه موحدین و مؤمنین احساس کنند که همه شؤون زندگی آنها باید بر محور بندگی خدا شکل بگیرد و بین زندگی خودشان در زوایای مختلف و ایمان به خدای متعال و بندگی ارتباط برقرار شود ـ لازمه مرحله خاصی از تکامل تاریخ است و چنین چیزی ممکن است از حوزه تصرف جامعه بیرون باشد، بلکه باید از طریق ولایت الهی درجامعه ایجاد و این روح ایمانی در آن جامعه دمیده شود. همان طور که جامعه مادی در مسیر توسعه زندگی مادی خود به این نقطه رسیده که به نظام جامع هماهنگ در جهت توسعه ابتهاج مادی و توسعه التذاذ مادی احساس نیاز می کند، این امر که موحدین به جایی برسند که احساس کنند باید در همه حوزه ها و زوایای حیاتشان، بندگی خدا و جریان ولایت الهی جاری شود، در مرتبه ای از مراتب تاریخ اتفاق می افتد. ممکن است بگویید جامعه موحدین در دوره های گذشته احساس نمی کرده است که باید خوراک و پوشاک و سایر ابعاد زندگی مادی اودر دنیا به نحو هماهنگ بر محور وحی اتفاق بیفتد و حس و عقل و روح و همه ابعاد تلاش روحی و ذهنی و رفتاری او بر پایه وحی هماهنگ شود.
تکامل ایمان اجتماعی به صورتی که جامعه احساس کند جامعه پردازی باید بر محور ولایت انبیاء باشد، در دوره های گذشته تاریخ اتفاق نیفتاده است، بلکه برای مرحله خاصی از تاریخ می باشد که شکل تکامل یافته اش در دوره ظهور محقق می شود. جامعه بشری به منزلتی می رسد که احساس می کند باید همه عرصه های زندگی خود را بر محور ولایت ولی الله و بر محور دین سامان بخشد و همه حوزه های زندگی او، آهنگ پرستش خدای متعال داشته باشد. در آن مرتبه است که احساس می کند منظومه فرهنگی جامعه باید بر محور ولایت الهی شکل گیرد. در دوره قبل از آن به نظر می آید تحول اجتماعی که در دوره انقلاب اسلامی اتفاق افتاده این است که جامعه شیعی به احساس جدید رسیده است. اولین قدم و سرآغاز یک تحول جدید این است که جامعه شیعی احساس کند در دنیای معاصر که تمدن مادی همه ابعاد حیات اجتماعی بشر را حول فرهنگ مدرن هماهنگ می کند، باید همه ابعاد زندگی خود را بر محور فرهنگ دین هماهنگ کند. فکر می کنم سرآغاز این رویداد، مربوط به مرحله خاصی از تکامل تاریخ است و از محدوده تصرف بدنه عمومی جامعه نیز خارج است. این امر در عالم اتفاق افتاده و به نظر می رسد جامعه ای که ایمانش رشد کرده و قصد دارد بر محور ایمان زندگی کند و حیات اجتماعی خود را بر محور بندگی خدا شکل دهد؛ یعنی به مرزی از بلوغ رسیده که می خواهد پرستش اجتماعی او پرستش دینی باشد و این را نیز می فهمد که روابط و اخلاق اجتماعی در دو جهت دین یا دنیا قرار می گیرند، این احساس ایمانی سرآغاز حرکت به سوی ایجاد جامعه هماهنگ بر محور وحی خواهد بود. حال به میزانی که این احساس غالب شود و به فعلیت برسد لوازم آن از سوی جامعه درک می شود و جامعه می فهمد که لوازم زندگی ایمانی چیست. به عبارت دیگر همان طور که در زندگی بر محور دنیا رشد و شرح صدر پیدا می شود و جامعه به مرزی می رسد که لوازم زیست مادی را می فهمد و سپس به دنبال برنامه ریزی هماهنگ حرکت می کند، در جامعه مؤمنین نیز دقیقاً همین طور است؛ به میزانی که جامعه به منزلتی می رسد که احساس می کند باید همه ابعاد زندگی خودش را بر محور دین تنظیم کند، لوازم زیست ایمانی را در ابعاد مختلف جامعه لمس می کند و این امر زمینه پیدایش تحوّلی می شود که شاید انقلاب اسلامی سرآغاز این جریان بوده است.
- ایجاد احساس تعارض بین مفاهیم و ادبیات مادی با زندگی ایمانی
حال پرسش این است که اگر انقلاب اسلامی بخواهد پرستش خداوند را وارد حیات اجتماعی کند و پرستش اجتماعی حق را رواج دهد چه اتفاقی باید بیفتد و آن اتفاقی که در این مرحله باید روی دهد چه می باشد؟ به زعم ما در این مرحله، جامعه به ناچار باید به سمت ایجاد شبکه اطلاعات بر محور وحی حرکت کند؛ یعنی اگر حرکت ایمانی جامعه تدوام پیدا کند و ایمان او اشتداد یابد و ایمان اجتماعی رو به افول نرود، به طور قهری به این سمت حرکت می کند و به جایی می رسد که خلأ تئوریک را احساس می کند و می فهمد که برای هماهنگ سازی شؤون جامعه کمبود نرم افزاری دارد. به عبارتی پی می برد که فرهنگ و نظام مفاهیمی که بتواند زمینه پرستش خدای متعال را در زندگی اجتماعی فراهم کند در اختیار ندارد تا بین ایمان و پرستش اجتماعی و میان زندگی اجتماعی بر محور توحید با زندگی تمدنی جمع کند، در نتیجه هنوز فرهنگ جامعه تحت تأثیر فرهنگ مدرن است. در عین این که می خواهد همان الگوی خوراک، پوشاک، مسکن و سایر الگوهای اجتماعی غربی را از قبیل مدل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارا باشد با این حال می خواهد زندگی اجتماعی او نیز ایمانی باشد. وقتی جامعه دینی به نقطه تناقض بین این ها برخورد می کند حرکت جدید آغاز می شود، اما تا هنگامی که جامعه به نقطه ای نرسیده که تناقض و تعارض بین شبکه اطلاعات و نظام اطلاعات جهانی و نظام مفاهیم موجود را با فرهنگ ایمانی خود بفهمد امکان حرکت به سمت ایجاد نظام اطلاعات جدید و هماهنگ و طراحی نظام موازی با دستگاه اطلاعات مدرن وجود ندارد. اما اگر به این مرحله رسید این اتفاق سرآغاز یک حرکت است که من گمان می کنم این مرحله در انقلاب اسلامی طی شده است.
در انقلاب اسلامی منزلتی از شرح صدر در ایمان بخشی از جامعه مؤمنین و موحدین پیدا شده که می خواهند بین زندگی اجتماعی با معنویت و پرستش خدای متعال جمع کنند، بنابراین کم کم به این نقطه رسیدند که ساز و کارهای مدرن برای ایجاد هماهنگی اجتماعی، در خدمت اهداف دینی قرار نمی گیرد، بلکه در نقطه مقابل این هدف است و اگر از آن ساز و کارها در هماهنگ سازی ابعاد جامعه خود استفاده می کنید به همین میزان از غایات دینی خویش دور می شوید. به عنوان نمونه همه زبان طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ زبان علمی است. اصلاً ادبیات آن ادبیات سیاسی نیست، ولی دراین ادبیات علمی مشاهده می شود که جهت گیری توسعه کاملاً به سمت جهانی شدن و به سوی مدرنیسم است. همچنین ادبیات آن از منظر فرهنگ است که هم ناظر به حوزه سیاست هم ناظر به حوزه فرهنگ و هم ناظر به حوزه اقتصاد می باشد. حال اگر شما بخواهید همین ساز و کارهای فرهنگی را که در این طرح ارائه شده به کار بگیرید ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه به شدت تحت تأثیر ایدئولوژی غرب و نگرش مدرن قرار می گیرد، اما اگر بخواهید به سمتی حرکت کنید که جهت ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به سمت عبودیت تغییر کند، ناچارید در مقابل این فرهنگ، فرهنگ و نظام مفاهیم جدیدی را تولید کنید. پس برای رسیدن به این نقطه باید تحولاتی اتفاق بیفتد که برخی از آنها اتفاق افتاده و برخی از آن هم در شرف وقوع است.
باید تعارض بین نظام مفاهیم و ادبیات غربی با زندگی ایمانی احساس بشود. وقتی این احساس پیدا شد، انسان و جامعه پی می برد که با این ابزار نمی توان به سمت مقصد الهی حرکت کرد. به نظر می رسد یکی از گام هایی که ما باید در دوره حاضر برداریم این است که در مسیر دست یابی به شبکه اطلاعات اجتماعی و نظام فرهنگی گام برداریم. اگر بخواهیم به این سمت حرکت کنیم یکی از ضرورت ها این است که ابتدا تعارض بین زیست ایمانی و نظام مفاهیم مدرن آشکار شود. این اولین قدم است و در رتبه قبل از آن باید زندگی ایمانی را ترسیم کنیم و فرهنگ اسلام حد اکثری و دین حد اکثری در جامعه اشاعه شود؛ اگر احساس جامعه این باشد که دین داری یک امر حداقلی است و این بخش حداقلی زندگی انسان را تحت پوشش قرار دهد، چنین جامعه ای به سمت طراحی نظام فکری حرکت نمی کند. اول باید این احساس در جامعه رشد کند که اگر می خواهد موحد باشد باید همه عرصه های حیات او تحت تأثیر ایمان و تعالیم وحی قرار گیرد. چنان چه یکی از مهم ترین کارهایی که در آغاز رنسانس انجام گرفت این بود که فرهنگ دین حداقلی را ایجاد کردند و دینی زندگی کردن را مربوط به بخش کوچکی از زندگی انسان دانستند و گفتند ضرورتی ندارد قسمت عمده زندگی انسان با دین و آموزه های وحیانی ارتباط داشته باشد.در برابر آنها شما باید در قدم اول فرهنگ سازی کنید تا جامعه احساس کند که باید همه ابعاد زندگی اش دینی باشد. یعنی احساس کند که موحدانه زیست کردن یک زیست حد اکثری است نه یک زیست حد اقلی و احساس کند که بندگی خدای متعال و عبادت او باید در همه عرصه های حیات جاری شود. در این طریق اول چیزی که باید انجام گیرد فرهنگ سازی اجتماعی در این زمینه است. اگر چنین چیزی اتفاق افتاد در قدم دوم باید تعارض بین نظام مفاهیم و فرهنگ زیست مدرن با زندگی ایمانی آشکار گردد؛ یعنی معلوم شود ادبیاتی که ادبیات علمی معاصر به شمار می رود برای اداره جامعه بر طبق آموزه های وحیانی کارساز نیست و با کمال تأسف ـ که البته فعلاً چاره ای در مقابل آن نداریم ـ این ادبیات به نسبت زیادی در چشم انداز بیست ساله کشور ما حضور پیدا کرده است. بنابراین باید تعارض بین این ادبیات، فرهنگ و نظام مفاهیم را با زندگی موحدانه آشکار و شفاف کنیم. اگر این دو گام برداشته نشود حرکت به سمت ایجاد شبکه اطلاعات ممکن نیست. اگر این دو قدم برداشته شود، دست یابی به شبکه اطلاعاتی و نظام نرم افزاری جدید برای اداره دینی جامعه و برای زیست دینی انسان لازم می شود. سرآغاز حرکت به سمت تولید نرم افزار جدید آن جاست که جامعه ای، زیست ایمانی را بخواهد و تعارض بین زیست دینی با فرهنگ و نظام مفاهیم مدرن را احساس کند و این خلأ تئوریک در جامعه علمی مورد توجه قرار گیرد. این احساس، سرآغاز یک حرکت است. حال این که بعد از این دو مرحله چه اقداماتی باید انجام گیرد تا ما به تولید نظام ادبیات، نظام مفاهیم و فرهنگ جدید برسیم و بتوانیم بر پایه آن نظام، توازن سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در جامعه به سمت جدیدی هدایت کنیم و مفاهیم بنیادی، تخصصی و فرهنگ عمومی جامعه را آرایش دهیم بحث دیگری است که در جای خود خواهد آمد.
******************************************
منبع:
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری

Share