جلسه پنجم؛ ارکان مهندسی نظام فکری/بخش سوم
مدیریت شبکه در هماهنگ سازی اندیشه و استنتاج ها یک امر لازم و ضروری است. اولین پیش نیاز در رسیدن به یک شبکه، نیاز به یک نظام منطقی هماهنگ است و متدولوژی ها باید در یک منظومه هماهنگ و منسجم قرار گیرند. بنابراین لازم است یک نظام منطقی تولید شود تا در عرصه معرفت دینی، معادله و مدل سازی هماهنگ عمل کند.
3- ضرورت دست یابی به نظام منطقی هماهنگ در مدیریت شبکه ای اندیشه های تحقیقاتی
برای دست یابی به نظام مفاهیم دینی نیازمند به یک شبکه تحقیقات هستیم و این شبکه تحقیقات برای این که بتواند تحقیقات و پژوهش های محققین را هماهنگ کند، غیر از هماهنگ کردن موضوع تحقیقات، باید انگیزه های تحقیقاتی، اندیشه های تحقیقاتی و استنتاج ها را نیز هماهنگ کند. هماهنگی اندیشه های تحقیقاتی با استنتاج تحقیقاتی نیاز به یک نظام منطقی هماهنگ دارد. اگر نظام منطقی که حاکم بر تحقیقات است، در عرصه های مختلف متباین باشند حتماً و بدون تردید تحقیقات نیز متباین خواهد شد. هر کجا نظام هست، عناصر نظام و زیر مجموعه های نظام و زیر سیستم های یک نظام با هم تغایر دارند، اما در عین حال یک انسجام و هماهنگی هم بر آنها حاکم است. اگر منطق تحقیقات در حوزه معرفت دینی و معارف تجربی دو منطق متباین باشند همان گونه که اشاره شد چنان چه یکی منطق انتزاع و دیگری منطق سیستمی باشد، قاعدتاً محصول این ها هماهنگ نخواهد شد؛ چون دو گونه تحقیق می کنند و بالتبع به دو نتیجه متفاوت هم می رسند. ولی اگر منطق این ها هماهنگ باشد، در عین این که هر کجا خصوصیات خود را دارد یعنی یک نظام منطقی و یک نظام روشی دارد که این نظام روشی در عین تفاوت ها و تغایرها یک هماهنگی هم دارد، قائدتاً آنگاه می توان از طریق شبکه، اندیشه های تحقیقاتی و نیز استنتاج های تحقیقاتی را هماهنگ کرد. هماهنگ سازی در اندیشه و استنتاج، نیاز به یک نظام منطقی هماهنگ دارد. به عنوان نمونه اگر متدولوژی علوم در عرصه های مختلف کاملاً متباین باشد وجهت گیری و مبانی آنها متفاوت باشد، قاعدتاً از طریق یک شبکه نمی توان تحقیقات را در این عرصه ها هماهنگ کرد. گرچه کاملا روشن است که برابری منطق ها هم بی معنا است؛ چرا که روش تحقیق در حوزه علوم انسانی با روش تحقیق در حوزه علوم تجربی تفاوت دارد. چنان چه در خود حوزه علوم انسانی نمی توان دقیقاً همان روشی را که درجامعه شناسی به کار می رود در روانشناسی به کار گرفت، بلکه قطعاً تفاوت هایی به لحاظ موضوع تحقیقات در روش تحقیق پیدا می شود. موضوع و مسئله تحقیق بر روش تحقیق تأثیر گذار است، چنان چه غایت تحقیق، برگرایش حاکم بر تحقیق و روش تحقیقات اثر می گذارد؛ یعنی اگر گرایش، حسی باشد روش حتماً تابع مطالعه حوزه های حسی است و به نسبت زیادی تحت تاثیر روش های پوزیتیویستی قرار می گیرد. ولی اگر گرایش، دینی باشد حتماً برای پیش فرض های غیر تجربی در تئوری سازی و نظریه پردازی، سهم قائل می شود. همچنین گرچه سرانجام آزمون و خطا را می پذیرد، ولی اگر ارزش حاکم بر روش، ارزش متفاوتی باشد حتماً روش شما می تواند آن ارزش ها را در تحقیقات جاری کند. بنابراین در هدایت تحقیقات از طریق شبکه هنگامی که می خواهید پس از سامان دهی انگیزه ها، اندیشه تحقیقاتی را در حوزه های مختلف هماهنگ کنید ( اگر بخواهید اندیشه کسی را که در حوزه جامعه شناسی مشغول به گمانه زنی، گزینش و پردازش است در بین گمانه ها و احتمالاتی که می دهد فرضیه سازی می کند و فرضیه ها را با همدیگر هماهنگ می کند با آن کسی که در حوزه جامعه شناسی مشغول به گمانه و گزینش و پردازش است یا در حوزه روانشناسی، یا در حوزه فیزیک، هماهنگ کنید) ناچارید یک نظام منطقی هماهنگ داشته باشید که یک گرایش و یک بینش برآن حاکم باشد. این منطق ها حتماً تفاوت هایی با هم دارند؛ زیرا پرواضح است که منطق فیزیک کاربردی غیر از منطق جامعه شناسی است یا متدولوژی تحقیق در عرصه شیمی کاربردی غیر از متدولوژی تحقیق در عرصه علم اقتصاد است، ولی این ها باید در یک نظام و شبکه منطقی قرارگیرند.
- لزوم هماهنگی سه منطق عام «منطق تفقه، علوم کاربردی و برنامه ریزی»
حوزه هایی که به ناچار باید منطق آنها هماهنگ شود، سه حوزه کلان تحقیقات است:
اولین آنها، حوزه تحقیقات دینی است؛ یعنی تحقیقاتی که مستقیماً مستند به منابع دینی است. مانند حوزه «حکمت، عرفان، اخلاق و حوزه فقه و حقوق». دومین آنها «علوم کاربردی»؛ یعنی معارف کاربردی و معادلات تجربی هستند. و سومین حوزه، «مدل های اجرایی» هستند. دراین سه حوزه، معرفت های دینی معرفت های درجه اول هستند. بنابراین یک نظام منطقی و یک روشی باید وجود داشته باشد که تحقیقات را دراین عرصه ها هماهنگ کند. پس ابتدا سه دسته منطق برای این سه حوزه لازم است که باید این سه منطق هماهنگ شوند. به تعبیر دیگر شبکه منطقی باید یک شبکه روش باشد که در عین تغایر در حوزه های مختلف هماهنگی داشته باشد که دسته بندی کلان آن سه دسته است: منطق در حوزه معرفت های دینی؛ منطق در حوزه معادلات؛ منطق در حوزه مدل سازی اجرایی.
این سه دسته، طبقه بندی هایی نیز برای خود دارند. مثلاً در حوزه معرفت های دینی درجه اول، یک منطق بسیط حاکم نیست، بلکه حتماً در عین اینکه منطق تفقه دینی باید در حوزه حقوق و فقه، هماهنگ باشد باید با منطق استنباط دینی در حوزه عرفان و حکمت نیز تفاوت داشته باشد. روش علم اصول موجود که روش استنتاج دینی و استنباط در حوزه فقه است گرچه بعضی از اصول اصول آن مشترک است، ولی پیداست اگر بخواهد این روش به نحو تام در حوزه حکمت یا عرفان به کار گرفته شود، پاسخ گو نیست. پس در خود حوزه تفقه دینی و در حوزه تولید معادله و در حوزه مدل سازی، گرایشهای مختلفی است که متدولوژی ها در این گرایش ها در عین تفاوت با همدیگر انسجام نیز دارند و خود این سه حوزه باید به یک انسجام منطقی برسند.
بنابراین مدیریت شبکه در هماهنگ سازی اندیشه و استنتاج ها یک امر لازم و ضروری است. اولین پیش نیاز در رسیدن به یک شبکه، نیاز به یک نظام منطقی هماهنگ است و متدولوژی ها باید در یک منظومه هماهنگ و منسجم قرار گیرند. بنابراین لازم است یک نظام منطقی تولید شود تا در عرصه معرفت دینی، معادله و مدل سازی هماهنگ عمل کند.
- لزوم منطق عام (نسبیت عام) در هماهنگی منطق ها
برای این که درون خود این سه مجموعه نیز زیر مجموعه ها هماهنگ شوند، یک روش عامی برای هماهنگ سازی منطق ها لازم است که گاه از آن به «نسبیت عام» (منطق عام) تعبیرمی شود که این نسبیت عام، خود، روش منطق سازی (همان روش مدل سازی در حوزه استنتاج معرفت دینی، معادله و مدل سازی) است. این روش عام و این نسبیت عام (مدل عام) مدلی است که باید بر عرصه های مختلف حاکم شود تا بتواند هماهنگ کند. پس پیش نیاز دوم در رسیدن به یک شبکه در هدایت اندیشه و هماهنگ سازی اندیشه ها واستنتاج های تحقیقاتی «مدل عام» است.
- لزوم دست یابی به فلسفه چگونگی به عنوان زیرساخت منطق عام
مدل عام نیز نیازمند یک اندیشه فلسفی عام است. اصولاً این اندیشه فلسفی است که می تواند معرفت شناسی را به گونه ای تعریف کند که بتواند بر پایه این مدل معرفت شناسی، منطق معرفت شناسی را در عرصه های مختلف پی ریزی کند. به تعبیر دیگر به فلسفه عامی نیاز است که آن فلسفه عام هم قدرت تحلیل معرفت شناسی را داشته باشد و هم به نحو عام توان تحلیل تغییرات و شدن و چگونگی تغییرات را داشته باشد. فلسفه ای که نمی تواند چگونگی تغییرات را تعریف کند، نمی تواند برای شناسایی تغییرات، مدل بدهد و خلاصه فلسفه ای که قدرت تحلیل معرفت را ندارد، نمی تواند منطقی ایجاد کند که بتواند معرفت های مختلف بشری را هماهنگ کند. بنابراین ما نیازمند فلسفه ای هستیم که به کونه ای معرفت شناسی را تحلیل کند که بر پایه آن اندیشه معرفت شناسی بتوان "مدل تحقیقات، مدل شناخت و مدل معرفت" را در عرصه های مختلف هماهنگ کرد. همچنین بتواند چگونگی و تغییرات ـ نه چیستی و چرایی تحقیقات را ـ و این که تحقیق و معرفت و تغییر چگونه واقع می شود را تفسیرکند. بنابراین فلسفه عامی که می تواند معرفت شناسی و موضوع معرفت را -که چگونگی و تغییراست - شناسایی کند، بنیاد و پایه یک نسبیت عام و منطق عمومی قرار می گیرد که پایگاه ایجاد نظام منطقی در عرصه معرفت های دینی، معادلات کاربردی و مدل سازی است.
اینها گام هایی است که باید در کنار مدیریت شبکه تحقیقات برداشته شود. خود مدیریت شبکه تحقیقات و تولیدات آن نیز یک کار نرم افزاری است که در یک کار نرم افزاری، نیاز به تولید مفهوم و تولید علم است. بنابراین در زمینه تولید شبکه تحقیقات مهم این است که چگونه می توان یک شبکه تحقیقات را ساخت که این شبکه در عین عدم تمرکز بتواند مجموعه تحقیقات را در حوزه های مختلف هماهنگ کند و به هر اندیشمندی که می خواهد در هر کجای دنیا نسبت به یک موضوع تحقیق کند خدمات برساند و موضوع تحقیقات، سطح تحقیقات، روش تحقیقات، گمانه های لازم، زمینه گمانه زنی و امثال این ها را فراهم کند.
شبکه تحقیقاتی که بتواند انگیزه های تحقیقاتی را هماهنگ کند و نظام موضوعات تحقیقاتی را متناسب با نظام موضوعات نیازمندی جامعه در مسیر تکامل اجتماعی ساماندهی نماید، انگیزه ها را ساماندهی کند، این که به هر اندیشمندی که می خواهد در گمانه زنی، در پردازش و در استنتاجها تحقیق کند چگونه بایدکمک کرد و داده ها را به گونه ای پالایش و اطلاع رسانی نمود و به گونه ای زمینه تعامل بین اندیشمندان و گمانه ها و اندیشه های موجود را فراهم نمود که تحقیقات در جهت واحد هماهنگ شود، چنین شبکه ای حتماً نیاز به یک نظام منطقی دارد تا بتواند بر اساس آن نظام منطقی، خدمات رسانی کند و شیوه تحقیقات و شیوه گمانه، گزینش و پردازش را در عرصه های مختلف در اختیار اندیشمندان قرار دهد.
حال خود این منطق به یک منطق عام و نسبیت عام نیاز دارد و خود این نسبیت عام، محتاج فلسفه ای است که بتواند به گونه ای تغییر و حرکت و آن گاه معرفت شناسی را تعریف کند که بر پایه این تعریف و شناسایی، قدرت ساماندهی تحقیقات و منطق تحقیقات را داشته باشد.
افزودن دیدگاه جدید