آیینه چقدر مگر طاقت دارد / شاعر : یوسف رحیمی
با کينه و بغض بي امان مي آمد
با کينه و بغض بي امان مي آمد
فدک! ای هدیهي سبز الهی
ای بهار روزگار مادرم زهرا
بي واهمه و بدون پروا ميزد
بي پرده، صريح ، منجلي مي گفتي
هر چند که دور ِ مردم غاصب بود
آئينه ام و اسير آهم مادر
مادرم!
این همه بلا سخت است
به خدا شرح ماجرا سخت است
آیینهي تجلی اسماء ایزد است
ای ماه چه کرده با دلم شيون تو