شعر عاشورایی
گوش کن انگار نجوا می کند معبود با او / شاعر : سعید بیابانکی
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر / شاعر : سعید بیابانکی
بگذار که این باغ، درش گم شده باشد
جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی / شاعر : سعید بیابانکی
پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی
این لف و نشر یک دست کار بزرگ عشق است / شاعر : سعید بیابانکی
آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است / شاعر : سعید بیابانکی
کاروان می برد نیم دیگر خورشید را / شاعر : سعید بیابانکی
دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را
بگذر این شاعر جوانی کرده است / شاعر : سعید بیابانکی
بگذار این شاعر جوانی کرده باشد
فراز منبر نی قرص ماه می بینم / شاعر : سعید بیابانکی
فراز منبر نی قرص ماه می بینم