گوش کن انگار نجوا می کند معبود با او / سعید بیابانکی
گوش کن انگار نجوا می کند معبود با او / شاعر : سعید بیابانکی
کيست اين؟ آواي کوهستاني داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
نيزه نيزه زخم با او، کاسه کاسه داغ با من
چشمه چشمه اشک با من، خيمه خيمه دود با او
اي نسيم! آهسته پا بگذار سوي خيمه گاهش
گوش کن؛ انگار نجوا مي کند معبود با او
هرکه امشب تشنگي را يک سحر طاقت بيارد،
مي گذارد پا به يک درياي نامحدود با او
همرهان بار سفر بر بسته اند انگار و تنها
تشنگي مانده ست در اين ظهر قيراندود با او
از چه ـ اي غم!ـ قصّه ي تنهايي اش را مي نگاري؟
او که صدها کهکشان داغ مکرّر بود با او
صبح فردا، کوهساران شاهد ميلاد اويند
سرخي هفتاد و يک خورشيد خون آلود با او
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید