جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی / سعید بیابانکی
جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی / شاعر : سعید بیابانکی
پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی
بوی خوشی از نافه ی آهوی نجیبی
یا قافله ای رد شده بارش همه گلبرگ
جامانده از آن قافله عطر گل سیبی
کی لایق بوی خوشی از کوی بهشت است
جانی که ازاین عطر نبرده است نصیبی
این گل، گل صدبرگ، نه هفتاد و دو برگ است
لب تشنه و تنهاست چه مضمون غریبی
پیران همه رفتند جوانان همه رفتند
جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی
گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال
طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی!
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید