اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس / شاعر : شهریار
اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس
ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس
ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
شبها به کنج خلوتم آواز می دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می دهند
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز
دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز
سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز
تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیم آن مه بی مهر درآید
اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود