به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم / شاعر : شهریار
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گیرم
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم / شاعر : شهریار
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم