ماه شعبان رسید ماه سه ماه / شاعر : یوسف رحیمی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهاي مست و مشتاق است
در ميخانه ی کرم شد باز
الدخيل اين حریمِ رزاق است
ريزه خوارش فقط نه اهل زمين
جرعه نوشش تمام آفاق است
بيحساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است
بين دلهاي بيدلان امشب
با سر زلف يار ميثاق است...
«قبره في قلوب من والاه»
حرمش قبله گاه عشّاق است
ماه شعبان رسيد! ماه سه ماه
کربلا میرويم! بسم الله
السلام اي پناه مُلک و مکان
در يد قدرتت عنان جهان
رفته قنداقه ات به عرش خدا
تشنه ی پاي بوسيات همگان
در طوافت قيامتي شده است
ميرسد هر فرشته با هيجان
پَر قنداقه ی تو ميبخشد
پر و بالي به فطرس نگران...
از سر انگشت پاک مصطفوي
جرعه جرعه بنوش شيره ی جان
خواند جدّت «حسينُ منّي» را
«وَ أنا مِن حسين» را تو بخوان
با تو جود و شجاعت نبويست
اي شکوه حماسههاي عيان
در نمازت شبيه فاطمه اي
بين ميدان علي ست جلوه کنان
چشمهاي تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان
رحمت محض! يا ابا الأيتام!
پدري کن براي عالميان
اي که آقایي تو بيحد است
باز ما را به کربلا برسان
شب جمعه شميم سيب حرم
منتشر ميشود کران به کران
روضههايت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمههاي کوثر آن
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَيءٍ حَيّ»
اشکها از غمت هميشه روان
السلام اي شهيد روز دهم
السلام اي امام تشنه لبان
تا ابد در فراز پرچم توست
خون سرخت هميشه در جَرَيان
کربلاي تو از ازل بوده
مبدأ حرکت زمين و زمان
شب سوم رسيدهاي، اي ماه
السلام عليک ثارالله
السلام اي نگين عرش برين
سروِ بالا بلند اُم بنين...
جذبههاي نگاه هاشميات
ماه را ميکشد به سوي زمين
عبد صالح! مُواسِيِاً لله!
پدر فضل! روح حق و يقين!
به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبين
وقت هوهوي ذوالفقار علي ست
به روي مرکب حماسه نشين
ميشود با اشاره ی تو دو نيم
هر کسي آيد از يسار و يمين
زينبت «إن يکاد» ميخواند
آسمان محو هيبت تو! ببين
کاشف الکرب اهل بيت نبي!
بازوان توأند حصن حصين
ماه من بازوي رشيد تو را
که برافراشته است بيرق دين ـ
زده بوسه علي به گريه چنان
چيده از آن حسين بوسه چنين...
سائلان تو بيشمارند و ...
گوشه چشمي به ما! بس است همين
شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است
السلام اي حقيقت جاري
روح تقوا و زهد و بيداري
سيد السّاجدينِ شهر رسول
عبد مسکينِ حضرت باري
روزهايت مجاهدت، ايثار
نيمه شبهات بخشش و ياري
در مناجاتت ای صحيفه ی نور
آيه آيه زبور ميباري
همه مجذوب ربنای تواند
محوِ این سِیْر و این سبکباری
گوش کن اين صداي داوود است
که به شوق تو ميشود قاري
پا برهنه به حجّ که ميآيي
کعبه را هم به وجد ميآري...
واژههای تو تیغِ برّانند
ثانی حیدری و کراری...
در مصاف تو سهم دشمن تو
چیست غیر از مذلت و خواری
وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری
به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری
رو سياهي من گذشت از حدّ
تو برايم مگر کني کاري
در نماز شبت دعايم کن
تو عزيزي تو آبروداري
دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است