غمت مباد رفیق تبر نخورده ی من / سعید بیابانکی
غمت مباد رفیق تبر نخورده ی من / شاعر : سعید بیابانکی
سلام : خوشه ی تاک به هم فشرده ی من
شراب کهنه ی مهر حرام خورده ی من
مرا به یاد بیاور من آن سپیدارم
که سروها همه بودند کشته مرده ی من
همان درخت تناور همان که مورچه ها
شب و سحر رژه رفتند روی گرده ی من
تبر به دوش کزو زخم مشترک داریم
چه کرد با رفقای سیاه چرده ی من ....
ببین به ریش من دل شکسته می خندند
مترسکان سیه روز دل سپرده ی من
اگر چه پیر و زمینگیری ای رفیق ! بیا
به دستگیری جالیز آب برده ی من
به پای بوسی آتش تو نیز خواهی رفت
غمت مباد رفیق تبر نخورده ی من !
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید