مانده از آن کاروان ها و از آن چاووش ها / قیصر امین پور
مانده از آن کاروان ها و از آن چاووش ها / شاعر : قیصر امین پور
مانده از آن کاروان ها و از آن چاووش ها
شعله های خفته در خاکستر خاموش ها
کاروان در کاروان خورشید و خون چاووش خوان
راه روشن از طنین گامشان در گوش ها
ذره ای بود از غبار راه آنها آفتاب
مانده اینک سایه برای گران بر دوش ها
هر چه جز تشریف عریانی برایم تنگ بود
از قماش زخم بر تن داشتم تن پوش ها
هر چه گفتم از غم آن روزها و سوزها
هر چه در دل داشتم از نیش ها و نوش ها
هر چه گفتم، هیچ کس نشنید یا باور نکرد
من دهانی نیستم از زمره ی این گوش ها
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید