قطار می رود / شاعر : قیصر امین پور
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش...
پس چگونه
نه !
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
شهيدي كه بر خاك مي خفت
چنین در دلش گفت:
«اگر فتح این است
شهيدي كه بر خاك مي خفت
سرانگشت در خون خود مي زد و مي نوشت
دلم را ورق می زنم
به دنبال نامی که گم شد
مرا
به جشن تولد
فراخوانده بودند
چرا
اما
چرا
آهنگ شعرهایت تیره
و رنگشان
این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم