قطاری هر شب از ایستگاه خاطره ات می رود به اندیمشک / علیرضا قزوه
قطاری هر شب از ایستگاه خاطره ات می رود به اندیمشک / شاعر : علیرضا قزوه
قطاری هر شب
از ایستگاه خاطره ات می رود به اندیمشک
قطاری هر شب
از ایستگاه جمجمه ات
تا آتش چاه های نفت
قطارهای یک طرفه
با پرده های چفیه و باران
دریچه های قلبت که بسته می شود
قطار به تونل رسیده است
نفس که تنگ می شود
چفیه را با اشک، خیس کن
شیمیایی است
دلت که می گیرد
فوری بخواب
خمپاره است!
و پیش از آن که ماسک خود را
به ماه تعارف کنی
نخل و ستاره را به عقب بفرست
قطار، سوت می زند
و جوانی ات برایش دست تکان می دهد
قطار خالی است
ماه لکوموتیو را می راند
و فرشته ها
تو را و قطار اندیمشک را
به آسمان می برند!
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید