شخصی از امام پرسید که آیا شماعالم به غیب هستید؟ حضرت پاسخ مثبت دادند، دو دزد را به او معرفی کردند و سپس فرمودند: «چنانچه تا فردا صبر نمائید جریان عجیب ترى را خواهید دید که چگونه بر افراد بىگناه ظلم مىشود.»
امام دست مبارک خود را در میان سنگی فرو کرد و سیبی از درون سنگ بیرون آورد. به خوشبویی آن سیب، من هرگز ندیده بودم. آن سیب به هیچ وجه به میوه های دنیایی شبیه نبود و من دانستم از میوههای بهشتی است. آن را خوردم و تا چهار روز احساس گرسنگی نکردم.
امام باقر علیه السلام با برخورد نیکوی خود توانسته بود حتی مخالفان را مجذوب خویش سازد. مردی شامی که از مخالفان حضرت بود، ولی با ایشان رفت و آمد داشت، علت رفت و آمد خود را اخلاق خوب و روش نیکوی امام علیه السلام می دانست و به ایشان می گفت: «شما را مردی فصیح می بینم؛ مطالب را روشن بیان می کنی، همه آداب را رعایت می نمایی و الفاظ نیکو بر زبانت جاری است. به همین دلیل با شما رفت و آمد می کنم و در مجلستان حاضر می شوم»
بسیاری از حج گزاران علاقمندند تا با بهره گیری از معارف نورانی اهلبیت(علیهم السلام) با فلسفه و اسرار مناسک حج و نیز علل نامگذاری هریک از اعمال آشنا شوند. این مقاله پاسخی برای اینگونه مخاطبان است که احادیث برگرفته از دو کتاب ارزشمند «حج و عمره در قرآن و حدیث»[1] و «علل الشرایع»[2] می باشد که ما تنها به ترجمه احادیث اکتفا کرده ایم.
از ماجرای ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه (علیهماالسلام) نکات بسیار جالبی را می آموزیم که اگر خواهان سعادت و پیروی راستین اسلام هستیم، بایستی تا مرز توان تلاش کنیم تا مراحل اول ازدواج بر مبنای صحیحی صورت گیرد،
وقتی علی علیه السلام ازحضرت زهراء علیها السلام خواستگاری کرد، و پیامبر صلی الله علیه و آله موافقت نمود،فرمود:علی جان ! از درهم ودینار چه داری ؟ پاسخ داد: یک شتر و زره جنگی. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: حیوان سواری لازم است، زره را بفروش. زره را به بازار برد و به 40 درهم فروخت و همه را تقدیم رسول خدا صلی الله علیه و آله کرد.
اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد. من در خانه تو بزرگ شدم ، با مهر تو پرورش يافتم ، نيكوتر از پدر و مادرم در تربيتم كوشش نمودى ، از فيض وجودت هدايت يافتم . اى پيامبر خدا! سوگند به خدايى كه اندوخته دنيا و آخرت من تويى ، اكنون هنگام آن رسيده كه تشكيل خانواده دهم تا با وى انس گيرم . اگر مصلحت باشد و فاطمه را به عقد من در آورى ، سعادت بزرگى نصيب من شده است.
حضرت رضا از پدران بزرگوارش، از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) روايت كند كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمود:
اى على ! عده اى از بزرگان قريش مرا در مورد فاطمه سرزنش كرده گفتند: ما فاطمه را از تو خواستگارى كرديم و موافقت ننمودى و او را به على دادى ؟
به آنان گفتم : به خدا سوگند، من از پيش خودم خوددارى نكردم و به نظر شخصى خودم او را به همسرى با على درنياوردم ، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمود. جبرئيل بر من نازل شده و گفت :
سال دوم هجرت بود. در اين هنگام على (عليه السلام) بيست و پنج سال داشت ، و حضرت زهرا (سلام الله عليها) نه سال داشت . على (عليه السلام) شخصا به حضور پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و از فاطمه (سلام الله عليها) خواستگارى كرد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام) فرمود: قبل از تو مردانى از فاطمه (سلام الله عليها) خواستگارى كرده اند و من خواستگارى آنها را به فاطمه (سلام الله عليها) گفته ام ، ولى از چهره اش دريافتم كه آنها را نمى پسندد، اكنون پيام تو را نيز به او مى رسانم و بعد نزد تو آمده و نتيجه را مى گويم .