◄خواستگاری امام علی (ع) و سكوت حاكى از رضايت حضرت فاطمه (س)
بعد از پيشنهاد ازدواج به على (عليه السلام)، حضرتش ديگر نتوانست كارش را ادامه دهد. به منزل بازگشت و به شست و شوى خويش پرداخت ، عباى تميزى بر تن كرد. كفشهايش را پوشيد و به حضور رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) شتافت .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه ام سلمه تشريف داشت . على (عليه السلام) به منزل ام سلمه رفت و در زد. رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ام سلمه فرمود: در را بازكن ، كوبنده در شخصى است كه خدا و رسول او را دوست دارند، او هم خدا و رسول را دوست دارد.
عرض كرد: يا رسول الله ! پدر و مادرم فدايت ، كيست كه نديده درباره اش چنين داورى مى كنى ؟
پيامر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى ام سلمه ! ساكت باش . او مردى دلاور و شجاع است ، برادر و پسر عمويم و محبوب ترين مردم نزد من است .
ام سلمه از جاى برخاست و در را باز كرد. على (عليه السلام) داخل منزل شد و به حضور پيامبر رسيد و سلام كرد و در گوشه اى نشست . از خجالت چهره اش سرخ شده بود. سرش را زير انداخت و ساكت ماند. او نمى توانست تقاضاى خود را بيان كند.
مدتى گذشت . هر دو ساكت بودند. لبهاى مبارك پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) شكفت . سكوت شكسته شد، فرمود: يا على ! گويا براى خواسته اى نزد من آمده اى كه از اظهار آن شرم دارى ؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و مطمئن باش خواسته تو پذيرفته است .
على (عليه السلام) پاسخ داد:
اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد. من در خانه تو بزرگ شدم ، با مهر تو پرورش يافتم ، نيكوتر از پدر و مادرم در تربيتم كوشش نمودى ، از فيض وجودت هدايت يافتم . اى پيامبر خدا! سوگند به خدايى كه اندوخته دنيا و آخرت من تويى ، اكنون هنگام آن رسيده كه تشكيل خانواده دهم تا با وى انس گيرم . اگر مصلحت باشد و فاطمه را به عقد من در آورى ، سعادت بزرگى نصيب من شده است .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) از پيشنهاد على (عليه السلام) خرسند شد و فرمود: صبر كن تا نظر فاطمه را جويا شوم .آن گاه نزد وى رفت و فرمود: دخترم ! على بن ابى طالب به خواسگارى تو آمده ، آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش در آورم ؟فاطمه (سلام الله عليها) به خاطر شرم و حيا ساكت ماند، اما حركتى كه ناشى از نارضايتى باشد، از خود بروز نداد.رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) از سكوت فاطمه رضايت او را دريافت و فرمود:
الله اكبر! سكوتها رضاها؛ خدا بزرگ تر است ، سكوت او علامت رضايت اوست (1).
❁❀✿❁❀✿❁❀✿❁❀✿❁❀✿❁❀✿❁❀✿
◄خواندن خطبه عقد توسط جبرئيل
حافظ ابونعيم در كتاب حيلة الاولياء (ج 5، ص 59) به سند خود از ابن مسعود روايت كرده كه گفت :
شبى كه زفاف فاطمه (سلام الله عليها) انجام شد، فرداى آن شب لرزه اى دچار فاطمه گرديد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى دلجويى دخترش بدو فرمود:
اى فاطمه ! من تو را به ازدواج مردى كه در دنيا آقا و بزرگ و در آخرت از صالحان و شايستگان است ، در آوردم . اى فاطمه ! هنگامى كه خداى تعالى خواست تا تو را به عقد على در آورم ، جبرئيل را ماءمور كرد تا در آسمان چهارم بايستد و فرشتگان صف زدند و خطبه عقد را خواند، سپس درختان بهشتى را ماءمور كرد تا جواهر بر خود حمل كرده و بر فرشتگان نثار كنند، و هر فرشته اى كه بيشتر از ديگران از آن جواهر بر گرفت ، تا روز قيامت بر ديگران افتخار مى كند.
ام سلمه گويد: فاطمه (سلام الله عليها) به زنان افتخار مى كرد، زيرا نخستين زنى بود كه جبرئيل خطبه ازدواج او را خوانده بود.(2)
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
◄محل عقد
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دوست داشت كه خطبه عقد على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) در مسجد و در حضور مردم خوانده شود. على (عليه السلام) شادمانه به مسجد رفت . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز وارد مسجد شد. مهاجر و انصار گرد آمدند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به منبر رفت ، پس از حمد و سپاس خداوند فرمود:
اى مردم ! بدانيد جبرئيل بر من فرود آمد و از خداوند برايم پيام آورد كه مراسم عقد و ازدواج على با حضور فرشتگان در بيت المعمور برگزار شده است ؛ و خداوند دستور داده كه در زمين آن مراسم عقد را انجام دهيم و شما را شاهد گيريم .
آن گاه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خطبه عقد را جارى ساخت ، سپس خطاب به على (عليه السلام) فرمود: به پاى خيز و سخن بگو.
على (عليه السلام) به پا خاست و پس از ياد و سپاس خدا به ايراد سخن پرداخت و رضايت و خرسندى خود را از ادواج با فاطمه (سلام الله عليها) اعلام نمود. مردم دعا كردند و گفتند:
خداوند اين ازدواج را براى شما مبارك گرداند و در دلهايتان محبت و دوستى افكند. (3)
❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖
◄شادى فرشتگان در ازدواج فاطمه
از على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على ، از پدران بزرگوارش ، از امام على (عليه السلام) روايت كرد كه فرمود:
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مرا به همسرى با فاطمه در آورد، به من فرمود:
يا على ! بشارت باد بر تو، همانا خداوند كفايت فرمود مرا نسبت به آنچه كه براى من اهميت داشت از كار ازدواج تو.
عرض كردم : آنچه براى شما مهم بود، چه بود؟ فرمود
جبرئيل خوشه اى از خوشه هاى بهشت با گلى از ميخكهاى بهشتى نزد من آورد.
آنها را گرفته بوييدم و گفتم : اى جبرئيل ! اينها براى چيست ؟ گفت :
همانا خداوند به فرشتگان و ساكنان بهشتى دستور داد كه بهشت را با درختان ، رودخانه ها، كاخها، منزلها، خانه ها و غرفه هايش زينت كنند و به حورالعين دستور داده بود كه سوره ((حمعسق )) و ((يس )) را قرائت نمايند و منادى صدا مى زند كه خداوند مى فرمايد: من فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به همسرى على بن ابى طالب در آوردم . سپس خداوند متعال فرشتگان را ماءمور كرد كه بر سر آنان از در و ياقوت و لؤ لؤ و جواهرات بريزند و سنبل و قرنفل بر سرشان نثار كنند، و اين خوشه و گل از آن چيزهايى است كه بر فرشتگان نثار شد. (4)
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓
◄پی نوشتهــــا :
(1)بحارالانوار، ج 43، ص 127.
(2 )زندگانى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) و دختران آن حضرت ، ص 45 و 46.
(3)احقاق الحق ، ج 10، ص 368.
(4)فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شادمانى دل پيامبر، ص 126.
◄ منبـــــع: ۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزيزى