خواستگارى امام على (ع) از حضرت فاطمه (س)
سال دوم هجرت بود. در اين هنگام على (عليه السلام) بيست و پنج سال داشت ، و حضرت زهرا (سلام الله عليها) نه سال داشت . على (عليه السلام) شخصا به حضور پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و از فاطمه (سلام الله عليها) خواستگارى كرد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام) فرمود: قبل از تو مردانى از فاطمه (سلام الله عليها) خواستگارى كرده اند و من خواستگارى آنها را به فاطمه (سلام الله عليها) گفته ام ، ولى از چهره اش دريافتم كه آنها را نمى پسندد، اكنون پيام تو را نيز به او مى رسانم و بعد نزد تو آمده و نتيجه را مى گويم .
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد خانه شد و جريان خواستگارى على (عليه السلام) را به سمع فاطمه (سلام الله عليها) رسانيد و فرمود: نظر تو چيست ؟
فاطمه (سلام الله عليها) سكوت كرد، و چهره اش تغيير ننمود و پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) از چهره او نشانه نارضايتى نيافت ،
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاست و در حالى كه مى گفت :
الله اكبر سكوتها اقرارها؛ خدايا از همه چيز بزرگتر است ، سكوت او نشانه اقرار او است(1)
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضور على (عليه السلام) آمد، و بشارت رضايت فاطمه (سلام الله عليها) را به على (عليه السلام) داد(2)
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
خواستگاران حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
روزى ابوبكر، عمر و سعد بن معاذ به اتفاق گروهى ديگر در مسجد گرد آمده بودند و از هر درى سخن مى گفتند. سخن از دختر پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) شد.
ابوبكر گفت : خواستگارانى كه رفته اند، پيشنهادشان رد شد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است كه تعيين همسر فاطمه (سلام الله عليها) با خداست . تنها على (عليه السلام) در مورد خواستگارى تاكنون اقدامى نكرده است ، شايد به خاطر تهيدستى از انجام اين كار سرباز مى زند. با اين همه برايم روشن است كه خدا و پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) زهرا (سلام الله عليها) را براى او نگاه داشته اند.
آن گاه ابوبكر رو به دوستانش كرد و گفت : مايليد نزد وى برويم و ماجرا را برايش باز گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است ؟
سعد بن معاذ از اين پيشنهاد استقبال كرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبكر از مسجد خارج شدند و به جست و جوى على (عليه السلام) پرداختند. او در خانه نبود.
اطلاع پيدا كردند كه در تلاش براى معاش در نخلستان يكى از انصار به وسيله شترش به آبكشى و آبيارى نخلها مشغول است . به سويش شتافتند.
على (عليه السلام) فرمود: از كجا و به چه منظور آمده ايد؟
ابوبكر به بيان ماجرا پرداخت و در پايان گفت : من صلاح مى دانم كه هر چه زودتر در خواستگارى فاطمه (سلام الله عليها) تعجيل كنى (3).
على بن ابى طالب (عليه السلام) هنگامى كه سخن ابوبكر را شنيد، اشك در چشمان مباركش حلقه زد و فرمود: اى ابابكر! احساسات و خواسته هاى درونى مرا تحريك نمودى و به موضوعى كه از آن غافل بودم ، يادآورى كردى . به خدا سوگند همه خواستگار فاطمه اند. من هم بدين موضوع علاقه مندم . يگانه چيزى كه مرا از اين اقدام بازداشته ، فقر و تهيدستى است .
ابوبكر عرض كرد: يا على ! اين سخن را نفرماييد، زيرا دنيا و اموال دنيا در نظر خدا و رسول خدا ارزشى ندارد(4).
❁ ❀ ✿ ✾ ❃ ❁ ❀ ✿ ✾ ❃ ❁ ❀ ✿ ✾ ❃ ❁ ❀ ✿ ✾ ❃
پی نوشتها :
(1)وسائل الشيعه ، ج 14، ص 207.
(2)داستان دوستان ، ج 4، ص 274.
(3)مناقب ابن شهر آشوب ، ج 3، ص 245.
(4)بحارالانوار، ج 43، ص 125.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
منبـــــع: ۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)،عباس عزيزى
افزودن دیدگاه جدید