آیا کتاب «صحیح بخاری» را میشناسی؟ آیا میدانی این کتاب چقدر مهم است؟
صحیح بخاری، بهترین کتاب اهلسنّت میباشد. آنها به این کتاب، اعتقاد زیادی دارند و آن را برادرِ قرآن میخوانند.
نویسنده این کتاب، استاد بُخاری است، او در شهر «بخارا» به دنیا آمد، برای همین او را استاد بُخاری نام نهادهاند، او برای کسب علم و دانش، از شهر خود به عربستان و مصر و عراق سفر نمود. استاد بُخاری ، به هر استادی اعتماد نمیکرد، همین ویژگی اوست که باعث شده تا کتاب او، حرف اوّل را در میان صدها کتاب بزند.16
من خبردار شدهام که استاد بُخاری در شهر کوفه است. من دوست دارم او را ببینم، برای همین از فرصت استفاده میکنم و به شهر کوفه میروم. یادت نرود ما قرن سوم هجری هستیم. استاد بُخاری به کوفه آمده است تا نزد علامه ابنابیشَیبه شاگردی کند.17
* * *
به من میگویی که علامه ابنابیشَیبه کیست؟ گویا بار اوّلی است که نام او را شنیدهای!
علامه ابنابیشَیبه از بزرگترین دانشمندان این روزگار است، او دریای علم است، هر کس میخواهد از علم و دانش بهره ببرد، نزد او میآید، بیجهت نیست که استاد بُخاری این روزها در کوفه است و در درس این علامه حاضر میشود.
بیا با هم به مسجد کوفه برویم، الآن درس علامه ابنابیشَیبه شروع میشود.
وارد مسجد کوفه میشویم، این مسجد چه حال و هوایی دارد! در اینجا معنویت موج میزند. ابتدا دو رکعت نماز میخوانیم.
آن طرف را نگاه کن!، چه جمعیّت زیادی در آنجا جمع شده است، آنها شاگردان علامه ابنابیشَیبه هستند. آیا میتوانی آنها را بشماری؟ تعداد آنها بسیار زیاد است. من شنیدهام در سفری که استاد به بغداد داشت، سیهزار نفر در درس او شرکت میکردند.
گوش کن! استاد دارد سخن میگوید: «عزیزان من! هرگاه خواستید مطلبی را نقل کنید، دقّت کنید که آن مطلب دارایِ سند و مدرک باشد. چند روز قبل، باخبر شدم که یکی از بزرگان، حدیثی را نقل کرده است. من نمیدانم او این مطلب را از کجا نقل کرده است؟ من همه کتابها را مطالعه کردم، چنین حدیثی نیافتم».
این سخن علامه ابنابیشَیبه مرا به فکر فرو میبرد، استاد ابنابیشَیبه کسی است که نسبت به نقل مطلب بدون سند، واکنش نشان میدهد، او آدم بیخیالی نیست، او از اینکه یک نفر مطلبی را بدون سند و مدرک نقل کرده است، ناراحت شده است.
او چندین کتاب را بررسی کرده است. اکنون که مدرک و سندی برای آن حدیث ندیده است، وظیفه خود دانسته که در جمع شاگردان خود این نکته را بیان کند. آری! او با شجاعت تمام در مقابل کجرویها میایستد، او دوست دارد وقتی دیگران مطلبی را نقل میکنند، مدرک آن را هم بیان کنند.
درس علامه ابنابیشَیبه تمام میشود، الآن فرصت خوبی است که من نزد او بروم و سؤل خود را بپرسم:
ــ استاد! من در مورد حوادث بعد از وفات پیامبر تحقیق میکنم. من میخواستم بدانم نظر شما در این مورد چیست؟
ــ بعد از وفات پیامبر حوادث زیادی روی داده است. منظور شما کدام حادثه است؟
ــ حوادث خانه فاطمه(س).
ــ مگر شما کتاب مرا نخواندهاید؟
ــ کدام کتاب؟
ــ کتاب «المصنّف». بروید و این کتاب را بخوانید، پاسخ خود را خواهید یافت.
* * *
کتاب را باز میکنم و چنین میخوانم: «مردم مدینه با ابوبکر بیعت کردند، یکی از یاران علی به خانه او میآمد و آن دو با هم گفتگو میکردند. این خبر به گوش عُمَر رسید. عُمَر نزد فاطمه آمد و به او گفت: ای دختر پیامبر! پدر تو و تو نزد من حرمت دارید، امّا این باعث نمیشود که من خانه تو را آتش نزنم. وقتی علی به خانه آمد، فاطمه به او گفت: امروز عُمَر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر شما باز هم در اینجا جمع شوید، او ما و این خانه را در آتش بسوزاند».18
به راستی چرا عُمَر چنین تهدیدی نمود؟چرا او با فاطمه اینگونه سخن گفت؟ مگر فاطمه پارهتن پیامبر نبود، چرا عُمَر فاطمه(س) را به سوزاندن خانه و اهل خانهاش تهدید کرد؟
نمیدانم، آن برادر سُنّی که همه مطالب را دروغ میدانست، آیا او این مطالب را نخوانده است؟19