قرن سوم هجری است و من هنوز در شهر بغداد هستم، میخواهم به دیدار استاد طَبری بروم، همان کسی که نویسنده کتاب «تاریخ طبری» است.
تو میگویی استاد طَبری در بغداد چه میکند؟ او از شهر آمل است و باید در آنجا در جستجویش باشی!
من شنیدهام که مدّتی است او به بغداد آمده است، آری! امروزه بغداد، قطب علم و دانش است، دانشمندان بزرگ به این شهر رو میآورند.
استاد طَبری در علم حدیث، تاریخ و تفسیر، سرآمد دانشمندان شده است. من چون به تفسیر قرآن خیلی علاقه دارم، دوست دارم از گفتههای استاد در تفسیر قرآن بهره ببرم. بیا با هم به درس تفسیر استاد برویم!
* * *
همه شاگردان دور استاد حلقه زدهاند، یکی با صدای زیبا، قسمتی از آیه 30 سوره بقره را میخواند:
(... وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ...): وقتی که فرشتگان به خدا گفتند: ما تو را تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم.11
اکنون استاد چنین سخن میگوید: فرشتگان هم عبادت خدا را به جا میآورده و نماز میخوانند، البتّه نماز هر گروه از فرشتگان با نماز گروه دیگر فرق میکند، مثلاً نماز فرشتگان آسمان اوّل، این است که به سجده بروند. این مطلب در حدیثی از پیامبر آمده است.
امروز میخواهم حدیثی را برای شما بگویم که آقای سعیدبنجُبیر آن را نقل کرده است، گوش کنید: یک روز، عُمَر به مسجد میرفت تا مثل همه مسلمانان در نماز جماعت شرکت کند. همه مردم از خانههای خود بیرون آمده بودند تا به مسجد بروند و پشت سر پیامبر نماز بخوانند.
عُمَر وقتی به مسجد میرفت، نگاهش به مردی افتاد که در گوشهای نشسته بود. عُمَر به او گفت: موقع نماز است و هنوز اینجا نشستهای؟ آن مرد در جواب گفت: کار خوب من برای تو چه فایدهای دارد؟ تو اگر کار خوبی داشته باشی، برای خودت خوب است!
عُمَر ناراحت شد و او را کتک زد، بعد از آن، عُمَر به مسجد رفت و با پیامبر نماز خواند. وقتی نماز تمام شد، عُمَر نزد پیامبر آمد و ماجرای آن مرد را تعریف کرد.
پیامبر به او سخنی گفت، عُمَر فکر کرد باید تا آن منافق را به قتل برساند، برای همین با عجله از جابرخاست تا نزد آن منافق برود. پیامبر عُمَر را صدا زد و گفت: «ای عُمَر! بازگرد! همانا غضب و خشم تو، مایه عزّت اسلام است، خشنودی تو، همان حکم خداست! ای عُمَر! خدا نیازی به نماز انسانها ندارد، در آسمانها، فرشتگان همواره مشغول نماز هستند و خدا را عبادت میکنند.
عُمَر به پیامبر گفت: ای پیامبر! نماز فرشتگان چگونه است؟
پیامبر سکوت کرد و به او جوابی نداد، در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیامبر چنین گفت: «ای پیامبر! به عُمَر سلام برسان و به او خبر بده که نماز فرشتگان هر آسمان با آسمان دیگر تفاوت دارد، نماز فرشتگان آسمان اول، سجده میباشد، نماز فرشتگان آسمان دوم، رکوع میباشد...».12
وقتی سخن استاد به اینجا میرسد، او بحث را تمام میکند، گویا او خسته شده است.
* * *
من با شنیدن این سخن به فکر فرو میروم. چگونه میشود که خشم عُمَر مایه عزّت اسلام باشد؟ عُمَر کسی است که با خشم، درِ خانه فاطمه(س) را آتش زد، آیا خشم او، عزّت اسلام بود؟ آخر این چه حرفی است که او میزند؟
میخواهم بلند شوم و به استاد بگویم عُمَر در حقّ فاطمه(س) ظلم نمود، آن وقت شما او را اینگونه معرّفی میکنی؟ چرا هر حدیث دروغی را نقل میکنید؟ امّا تو دست مرا میگیری و میگویی: آقای نویسنده! حواست کجاست؟ گویا فراموش کردهای که استاد طبری، از اهلسنّت است، او اعتقادات خاص خودش را دارد، آیا کسی که خشم عُمَر را مایه عزّت اسلام میداند، شیعه است؟
با سخن تو به خود میآیم. حق با توست. من باید سکوت کنم و چیزی نگویم، امّا من باید حرف خودم را بزنم، من که کسی را غیر از تو ندارم، به تو میگویم، تو سرمایه زندگی من هستی، استاد طَبری این حدیث را از آقای سعیدبنجُبیر نقل میکند، من میدانم که سعیدبنجبُیر در سال 46 هجری به دنیا آمده است، یعنی او 35 سال بعد از وفات پیامبر، متولّد شده است، حال چگونه میشود که او این سخن را از پیامبر شنیده باشد؟ معلوم است که «سعیدبنجُبیر» این حدیث را خودش ساخته است!13
لحظاتی میگذرد، فرصت را مناسب میبینم تا سؤل خود را از استاد طَبری بپرسم، جلو میروم، سلام میکنم و میگویم:
ــ جناب استاد! من هموطن شما هستم، نزد شما آمدهام تا سؤلی از شما بپرسم.
ــ خوش آمدید! شما میتوانید سؤل خود را بپرسید.
ــ نظر شما در مورد حوادث بعد از وفات پیامبر چیست؟ آیا درست است که عُمَر میخواست خانه فاطمه(س) را آتش بزند؟
ــ من پاسخ شما را در کتاب خودم نوشتهام، شما با مطالعه آن به جواب خواهید رسید.
* * *
کتاب تاریخ طَبری در دست من است. این سخن استاد طَبری است: «عُمَر اوّلین کسی بود که با ابوبکر بیعت کرد، بعد از بیعت او، بیشتر مردم با ابوبکر بیعت کردند، امّا گروهی خلافت ابوبکر را قبول نداشتند، آنها میخواستند با علی بیعت نمایند و برای همین در خانه علی جمع شده بودند. عُمَر به سوی خانه علی آمد و گفت: از این خانه خارج شوید! به خدا قسم اگر این کار را نکنید، این خانه را آتش میزنم».14
من امروز متوجّه میشوم که استاد طَبری هم این ماجرا را قبول داشته است، عُمَر تهدید کرد خانه فاطمه(س) را آتش خواهد زد، چرا آن برادر سُنّی همه این ماجرا را افسانه میداند؟ آیا او کتاب تاریخ طَبری را نخوانده است؟15