فصل پنجم (در صبر)

قال اللّه سبحانه و تعالى: وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ [1].

صبر در لغت حبس نفس است از جزع به وقت وقوع مكروه، و آن منع باطن باشد از اضطراب و باز داشتن زبان از شكايت و نگاه داشتن اعضا از حركات غير معتاد.

و صبر بر سه نوع باشد:

اوّل- صبر عوام، و آن حبس نفس است بر سبيل تجلّد و اظهار ثبات در تحمّل، تا ظاهر حال او به نزديك عاقلان و عموم مردم مرضى باشد: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ».[2] دويّم- صبر زهّاد و عبّاد و اهل تقوى و ارباب حلم از جهت توقع ثواب آخرت: «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ».[3] و سيّم- صبر عارفان، چه بعض ايشان التذاذ يابند به مكروه از جهت تصوّر آنكه معبود جلّ ذكره ايشان را به آن مكروه از ديگر بندگان خاص گردانيده است و به تازگى ملحوظ نظر او شده اند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ».[4] و در آثار آورده اند كه جابر بن عبد اللّه انصارى، كه يكى از اكابر صحابه بود در آخر عمر به ضعف پيرى و عجز مبتلا شده بود.

محمد بن على بن الحسين المعروف بالباقر (عليه السلام) به عيادت او رفت و از حال او سؤال نمود؟ گفت: در حالتى ام كه پيرى از جوانى، و بيمارى از تندرستى، و مرگ از زندگانى دوست تر دارم! محمد گفت: من بارى چنانم كه اگر مرا پير دارد پيرى دوست تر دارم، و اگر جوان دارد جوانى دوست تر دارم، و اگر بيمار دارد بيمارى، و اگر تندرست دارد تندرستى، و اگر مرگ دهد مرگ، و اگر زندگانى، زندگانى را دوست تر دارم.

جابر چون اين سخن شنيد بر روى محمد (ع) بوسه داد و گفت: صدق رسول اللّه كه مرا گفت: «تو يكى از فرزندان مرا ببينى همنام من و هو يبقر العلم بقرا كما يبقر الثّور الارض» و به اين سبب او را باقر علوم الاوّلين و الآخرين گفتند.

و از معرفت اين مراتب معلوم شود كه جابر در مرتبه اهل صبر بوده است، و محمد (ع) در مرتبه رضا. و بعد از اين شرح رضا گفته آيد إن شاء اللّه تعالى.

-------------------------------------------------------------

[1] انفال- 46.

[2] روم- 7.

[3] زمر- 10.

[4] بقره- 155.

Share