فصل چهارم (در رياضت)

قال اللّه تعالى سبحانه: وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى  فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى [1].

رياضت رام كردن ستور باشد به منع او از آنچه قصد كند از حركات غير مطلوب، و ملكه گردانيدن او را اطاعت صاحب خويش در آنچه او را بر آن دارد و از مطالب خويش، و در اين موضع هم مراد از رياضت، منع نفس حيوانى بود از انقياد و مطاوعت قوه شهوى و غضبى و آنچه بدان دو تعلّق دارد، و منع نفس ناطقه از مطاوعت قواى حيوانى و از رذائل اخلاق و اعمال، مانند حرص بر جمع مال و اقتناء جاه و توابع آن از حيلت و مكر و خديعت و غيبت و تعصّب و غضب و حقد و حسد و فجور و آنها كه در شرور و غير آن حادث شود، و ملكه گردانيدن نفس انسانى را به طاعت و عمل [2] بر وجهى كه رساننده او باشد به كمالى كه او را ممكن باشد.

و نفسى را كه متابعت قوه شهوى كند، بهيمى گويند. و آن را كه متابعت قوه غضبى كند، سبعى خوانند. و آن را كه رذائل اخلاق ملكه كند، شيطانى، و در تنزيل اين جمله نفس امّاره آمده است يعنى «امّارة بالسوء» اگر اين رذائل در وى ثابت باشد.

امّا اگر در وى ثابت نباشد، يا وقتى ميل به شركند و وقتى ميل به خير، و چون ميل به خير كند از ميل به شر پشيمان شود و خويشتن را ملامت كند مر آن نفس را لوّامه خوانده اند.

و نفسى را كه منقاد عقل باشد و طلب خير او را ملكه شده او را نفس مطمئنّه ناميده است.

و غرض از رياضت سه چيز است:

يكى رفع موانع از وصول به حق، از شواغل ظاهره و باطنه.

دوم مطيع گردانيدن نفس حيوانى مر عقل عملى را كه باعث باشد بر طلب كمال.

و سوم ملكه گردانيدن نفس انسانى را به ثبات بر آنچه معدّ او باشد قبول فيض حقتعالى را تا به كمالى كه او را ممكن باشد برسد.

-----------------------------------------------

[1]  نازعات- 40.

[2]  ن: به طاعت عقل عملى.

Share