اشعار علیرضا قزوه

برای این دلِ تنهاترم دستی ببر بالا / شاعر : علیرضا قزوه

سبحانک یا نورتر از نورتر از نور / شاعر : علیرضا قزوه

برگشته ام امشب به خود از راه نشابور

دلم قربانی آن سر که با خنجر کند بازی / شاعر : علیرضا قزوه

راستی! ذرّه کجا؟ حضرت خورشید کجا؟ / شاعر : علیرضا قزوه

غوغاست در قیامتِ عشّاق، لال باش! / شاعر: علیرضا قزوه

بالای سرم باز، ابر کلمات است / شاعر : علیرضا قزوه

من مانده ام این دین که شما راست چه دینی است؟ / شاعر : علیرضا قزوه

در تمامِ شهرِ تن دیگر نمی پیچد اذانم / شاعر : علیرضا قزوه

صاف می آیی سر کوی «صراط المستقیم» / شاعر : علیرضا قزوه

خون تو هیچ گاه زنگ نخواهد زد / شاعر : علیرضا قزوه