اشعار علیرضا قزوه

سیبی که از درخت فرو افتاد، افتاده است / شاعر : علیرضا قزوه

خورشید پیاده شد با ما نماز خواند! / شاعر : علیرضا قزوه

کجاست قطاری که شعر می رفت و قصه بر می گشت؟ / شاعر علیرضا قزوه

عقب نشینی برای اسب ها و فیل ها و وزیران است / شاعر : علیرضا قزوه

خون دقیقه ها ریخت روی صورت ساعت ها / شاعر : علیرضا قزوه

من این پیام را برای سایت شما می فرستم / شاعر : علیرضا قزوه

شرم الشیخ کوفه است و جنوب، نینوا ! / شاعر : علیرضا قزوه

سازمان ملل سوخته است مثل یک باتری قلمی! / شاعر: علیرضا قزوه

در فرهنگ ما همیشه دین بعد از دنیا می آید / شاعر : علیرضا قزوه

نه تو از راهی که رفته ای برمی گردی نه من! / شاعر : علیرضا قزوه