خون دقیقه ها ریخت روی صورت ساعت ها / علیرضا قزوه
خون دقیقه ها ریخت روی صورت ساعت ها / شاعر : علیرضا قزوه
کفن کنید ارگ را و پرتقال خونی بم را
تلقین دهید نخل را و
صدای ایرج بسطامی را
خرمای بم چیده اند و می گردانند
در سینی جنوب عزادار
و آدمی خرماست
تکانده می شود و از نخل ها که فرو افتاد
تنها خاک هسته اش را نگاه می دارد
برای دوز بازی با فردا
به حاجیان کعبه الله گفتم
دنبال آب زمزم اگر می گردید این جاست
و چادر عرفات امسال
در بم برپاست
در خواب بودند که شلیک شد به شقیقه ها و عقربه ها
و خون دقیقه ها
ریخت روی صورت ساعت ها
و روز در زیر خاک
اشک ریخت
بم آخرین پلنگ کویری بود که مرد
و ماه با دهان خونین گذشت!
دوباره بهای آدمی ارزان خواهد شد
دوباره پوسترها گران می شوند و رای ها گران
دوباره قصه همان خواهد شد...
یکی نبود، یکی بود...
شهری بود
شهری نبود!
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید