* همنشینی های ممنوع
1. طعن زنندگان به قرآن
تا این جا بحث نسبت به پیوند درونی و «رفاقت» بود، امّا سراغ «مجالست و هم نشنینی» هم می رود. در سوره انعام درباره هم نشینی می فرماید: «وَ إِذا رَأَیتَ الَّذینَ یخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیرِهِ» اگر دیدید گروهی نشسته اند و دارند به آیات قرآنی ما «طعن» میزنند، از اینها اعراض کن! حالا بحث در این جا نسبت به مجالستی است که در آنها بر خلاف معتقداتِ دینی تو حرف میزنند. اگر در جایی، بطور کلی بر خلاف معتقدات دینی تو حرف می زدند، باید مجلس را ترک کنی.
مثلاً تو به قرآن اعتقاد داری که این کتاب الهی است، کلام الهی است و از مبدأ وحی نازل شده است، کسانی دارند به آن طعنه میزنند، این جا هم چون ممکن است ضربه اعتقادی ببینی، نباید با اینها مجالست کنی! این جا هم چون دارند بر تو ضربه اعتقادی می زنند و این مجالست موجب میشود که به پیوند اعتقادی درونی تو ضربه وارد شود، لذا خدا از شرکت در آن نیز نهی میکند. با اینهایی که «یخُوضُونَ فی آیاتِنا» مجالست نکن. «فَأَعْرِضْ عَنْهُم»
2. دوری از دوستی با «مسلمان های لاأبالی»
بعد از آن دایره را بازتر می کند. به این حرف ها خوب گوش کنید! گاهی من کسی را میبینم که همدین من است، ولی لاابالی است؛ یعنی از نظر عملی، رفتارهایش با اعتقاداتش تطبیق نمیکند؛ انگار دین خودش را به بازی گرفته است. آیا با او می توانم دوستی کنم؟ او نه نصرانی و یهودی است و نه کافر و بی دین! امّا خداوند می فرماید: «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»، کسی که دین خود را به بازی و بیهوده گرفته است، را رها کن! نه کسی که دین تو را به بازی گرفته، بلکه کسی که دین خودش را بازیچه گرفته است هم به درد رفاقت نمی خورد و دوستی با او ضرر دارد. بازیچه گرفتن دین یعنی عمل نکردن به آن! میگوید مسلمانم، مؤمنم، امّا عمل نمیکند.
لفظاً مسلمان، عملاً منکر خدا!!!
یکی از بزرگان گاهی میفرمود: لفظاً منکر خدا نیستی، ولی عملاً منکر خدایی! این تعبیر را من از او دارم. لفظاً منکر خدا نیست، خیلی ـ یا الله یا الله ـ هم میکند؛ یا ربّ یا ربّ هم زیاد می گوید ولی عملاً منکر خدا است. از این آدمها هم در جامعهمان، زیاد داریم که فقط لفظاً می گویند: ما مسلمانیم؛ مؤمنیم؛ ولی عمل را که نگاه میکنیم، میبینم با اسلام تطبیق نمیکند. یک مؤمن اینگونه عمل نمیکند. یک مسلمان این طور عمل نمیکند. اینها همانهایی هستند که دین خودشان را به بازیچه گرفته اند. «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» با اینها هم نشینی و مجالست نکن. این هم از راه صحیح بیرون رفته است.
دلیل بی دینی!
بعد خداوند منشأش را بیان می فرماید که چرا اینها دین را به بازی و مسخره گرفته اند. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» تمام شد. زندگی دنیا اینها را مغرور کرده است. پول و ریاست برای او بت شده است. لازم نیست که بگوید پول و مقام بُت من است، بلکه عملش نمایانگر این مطلب است. لاابالیگران در جامعه مسلمین و در میان مؤمنین، اینها هستند که عملشان با اعتقادات اسلامی خودشان، تطبیق نمیکند.
عاقبت دوستی با اهل گناه
حالا به سراغ روایات برویم. علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»، از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را این طور میگوید که چون تو هم آن طور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجهاش این است که تو را هم به شرارت می کشاند. بالاخره در یک جا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه دورونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار می دهد؛ پس از آن بپرهیز!
روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «إیاكَ و مُصاحَبَةَ أهلِ الفُسوقِ! فَإنَّ الرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ كَالدَّاخِلِ مَعَهُم» از دوستی با اهل گناه و بی بندوباران بپرهیز که اگر از فسق آنها خوشت بیاید و کار آنها را بپسندی، اثرش این است که تو هم مثل آنها می شوی. چون روش آنها، روش اسلامی و ایمانی نیست، اگر روششان را بپسندی، تو هم مثل آن هستی.
جمع بندی بحث
غرضم این است که در آیات مربوط به بحث رفاقت، هم در بعد اعتقادی و هم در بعد عملی نهی داریم که مشخص می کند با چه کسانی نباید دوستی کرد. یک جا «اولیاء» را آورد و مسأله محبت و رفاقت را پیش کشید، یک جا هم بحث مجالست را پیش کشید. در نهایت فرمود که با کسانی که بر روی اعتقادات تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن! با کسانی هم که روی بعد عملی تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن!
* آزمودن دوست در بُعد نفسانی
در این جلسه بُعد نفسانی را مطرح می کنیم. ما بُعد نفسانی هم داریم که انسان باید در بحث صداقت و رفاقت این را هم در نظر داشته باشد که با هر کسی رفیق نشود و با او بساط دوستی را پهن نکند. روایتی از امام صادق(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «لَا تُسَمَّ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَةً مَعْرُوفَةً حَتَّى تَخْتَبِرَهُ»؛ کسی را به نام دوست نخوان تا اینکه او را بیازمایی؛ یعنی کسی را به عنوان اینکه دوست تو است نخوان بهطوری که مردم بگویند فلانی رفیق فلانی است، یا خودت بگویی، رفیقم فلانی است؛ اصلاً این کار را نکن، «حَتَّى تَخْتَبِرَهُ». نکته اینجا است که باید او را بیازمایی و امتحانش کنی. اِختبار یعنی آزمودن. حالا به چه چیز او را امتحان کنی؟ حضرت سه چیز را مطرح میفرماید؛
اوّلین ملاک؛ هنگام غضب
اول: «تُغْضِبُهُ فَتَنْظُرُ غَضَبَهُ یخْرِجُهُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ»؛ خشمش را آزمایش کن، ببین آیا این از افرادی است که وقتی عصبانی میشود، مرزی را رعایت نمی کند؟ آیا خشم، او را از حق به سوی باطل میکشاند؟ آیا آنجاهایی که عصبانی میشود، چه در بُعد گفتاریاش و چه در بُعد رفتاریاش لجامی از شرع به دهانه نفسش زده است؟ یا نه، چون عصبانی شده هر چه به دهانش بیاید، میگوید و هر کاری که از دستش برآید، میکند؟ این اشاره به بُعد نفسانی است. رفیق میخواهی بگیری، از نظر خشم آزمایش و امتحانش کن. چون ممکن است ـنعوذباللهـ یک مقدار رذالت داشته باشد؛ لذا اوّل ببین آیا مثل حیوان میماند یا انسان است؟ چون حیوان است که وقتی خشمگین میشود هر کاری میکند؛ هم گاز میگیرد، هم لگد میزند. انسان که این کارها را نمیکند. حالا که انسان است و زبان دارد، ببین آیا موقع خشم هرچه به زبانش میآید را میگوید؟
دومین ملاک؛ هنگام شهوت
حضرت به عنوان دومین ملاک برای آزمودن فرد پیش از دوستی میفرمایند: «وَ عِنْدَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ». این خشم نیست، این شهوت است؛ شهوت نسبت به مال است. یعنی امتحان کن، ببین این شخص راجع به پول چگونه است؟ آیا مرزهای شرعی را رعایت می کند یا اصلاً به حرام و حلال کاری ندارد؟ این را امتحانش کن. همین طوری او را رفیق خود نخوان و نگو فلانی رفیق ما است.
اینجا یک نکته طلبگی بگویم؛ ظاهر این روایت در مورد روابط اجتماعی است. چون اگر او را به خودت نسبت دهی و بگویی فلانی رفیق من است، تو هم در اجتماع خراب میشوی. چون وقتی مردم جامعه ببینند این شخص در جایی خرابکاری کرد، آبروی تو هم میرود. اگر دیدند جایی عصبانی شد و حرفهای بیربط و قبیح و ناپسندی گفت، یا دیدند از هر جایی که رسیده مال مردم را میخورد، میگویند رفیق تو است و کارهای ناپسند او آبروی تو را هم میبرد. تازه اینها همه مربوط به ظاهر است؛ یعنی حضرت درباره ظاهرش اینطور میفرمایند؛ چه رسد به باطن. چون باطن مهمنر است. لذا میگوییم به طریق اُولی وقتی میخواهی رفیق انتخاب کنی، ببین از نظر درونیاش چگونه است. از نظر درونی و باطنی اولویّت دارد که ببینی این شخص کیست. چون تو میخواهی با انسان رفیق شوی و رابطه درونی پیدا کنی، نه با حیوان!
اوّل اِختبار، بعد دوستی
حالا مطلبی میخواهم عنوان کنم که خودش در باب تربیت در محیط رفاقتی مسأله مهمی است. ما در معارفمان مسأله ای داریم که در این روایت هم بود که حضرت فرمودند: «حَتَّى تَخْتَبِرَهُ». مطلب این است که در باب دوستیابی ما به طور کلی مسأله «اِختبار» را داریم؛ یعنی با هرکه می خواهی رابطه رفاقتی برقرار کنی، قبلش او را آزمایش و امتحان کن. روایتی از علی(علیهالسلام) است که فرمودند: «لَا تَثِق بِالصَّدِیقِ قَبلَ الخُبرَةِ». اگر می خواهی به عنوان صداقت به رفیق اعتماد کنی، قبل از آنکه او را بیازمایی هیچ وقت اعتماد نکن. قبل از اینکه او را بیازمایی، به او دل نبند. ممکن است سؤال کنید چرا؟ جهتش این است که اگر قبل از اِختبار و امتحان با او دوستی کردی و رابطهات تنگاتنگ شد، محبّت او در دل تو تشدید میشود و این رابطه محبّتی موجب میشود که این رفاقت در ابعاد گوناگون اعتقادی و نفسانی و عملیات، چه رفتاری و چه گفتاری بر روی تو اثر بگذارد؛ چون گفتار هم عمل است؛ گفتار عملِ زبان است. این یک مطلب.
مطلب دوم آن است که اگر انسان بدون اینکه قبلاً آزمایشی کرده باشد، با شخصی در رفاقت رابطه محبتی برقرار کند -اصلاً رفاقت بر مبنای محبت است- اگر کسی «قبل الإختبار» بیاید رفیق شود، این محبت رفیق در دل او آمده است و اینجا است که دیگر نمیتواند تشخیص بدهد که آن شخص دوست خوبی است یا خیر. اگر بخواهم قبل از آنکه آن رشته محبّتی رفاقتی بین من و شما تقویت شود شما را بیازمایم، میتوانم؛ چون میتوانم چه در بُعد اعتقادی، چه در بُعد عملی و چه در بُعد نفسانیِ شما دقیق شوم که آیا با هم، همسو هستیم یا نیستیم. آدم عصبانی مزاجی هستی، افسارگسیختهای یا نه؟ در بُعد شهوتیات، کسی هستی که به اسارت شهوت رفته یا نه؟ حالا چه شهوت مالی باشد، چه جنسی باشد، فرقی نمیکند. در بُعد عملیِ خارجی میتوانم بفهمم که آیا انسان متشرّعی هستی یا نه، بیبندوبار و لااُبالی هستی.؟ اگر هم شخص متدیّن بیغرض و بیمرضی که درباره تو اطلاعاتی دارد مطلبی بگوید، از او میپذیرم. قبل از دوستی است که میتوانم اینها را تشخیص دهم؛ امّا اگر بعد از اینکه رفیق شدی، آنوقت بخواهی آزمایش کنی، بدان که حالا کور و کر هستی. نه میتوانی عیبهایش را ببینی، نه میتوانی بشنوی.
محبّت کور و کر می کند
چند روایت در این زمینه بخوانم. علی(علیهالسلام) فرمودند: «عَینُ المُحِبِّ عُمیةٌ عَن مَعَایبِ المَحبُوبِ»؛ چشم کسی که دیگری را دوست دارد، از اینکه عیبهای او را ببیند کور است. در ادامه می فرمایند: «وَ أُذُنُهُ صَمَاءٌ عَن قُبحِ مَسَاوِیهِ». یعنی گوشش هم به خاطر حبّ کر است. کر است از اینکه بخواهد عیبها و زشتیهای او را بشنود. این یک قانون کلی است. این روایت را از پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) بخوانم که حضرت فرمودند: «حُبُّكَ لِلشَّیءِ یعْمِی وَ یصِمُّ». حبّ شیء انسان را کور و کر می کند. اینجا شئ است، آنجا بحث مُحبّ و محبوب بود. اینکه این همه به ما در باب دوستیابی سفارش میکنند که آقا مراقب باش، برای این است که رفاقت بر محور محبّت است و محبّت چنین کاری میکند که می فرمایند تو را کور و کر می کند.
دین بر محور محبّت است
شما نگاه کنید که در مسأله دین هم میگویند که اصلاً دین بر محور محبّت است. روایتی از امام باقر(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّینُ». یعنی اصلاً اینها با هم تفاوت ندارند. یعنی این قدر محبّت نقشش قوی است؛ لذا در باب مسأله رفاقت، «اِختبار قبلَ الرِّفاقة» را مطرح میکنند. با هر کس می خواهی دوستی کنی، به صِرفِ ظواهر بسنده نکن. در ابعاد سه گانه اعتقادی، نفسانی و عملی او را آزمایش کن؛ وگرنه بِدان که رفاقت چون نقش سازندگی و نقش تخریبیاش بسیار قوی است، تأثیرش خیلی زیاد است. حالا من از اینجا وارد شوم در این جهت که در روایاتمان هم زیاد داریم که میفرمایند بروید با اولیاءالله رفیق شوید. حبّتان نسبت به اولیاءالله باشد، چرا؟ جهتش معلوم و مشخص است؛ چون این محبّت است که مظهر رفاقت است. این محبّت اولیاءالله نقش سازندگی دارد.
پرهیز از حب دشمنان خدا
در روایتی از علی(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «إیاكَ أن تُحِبَّ أعدَاءَ اللهِ»؛ از محبّت نسبت به دشمنان خدا بپرهیز. آنهایی که دشمن خدا هستند، یکوقت رشته محبّتی با اینها برقرار نکنی. «أو تُصفِی وُدَّكَ لِغَیرِ أولِیاءِ اللهِ». یعنی بپرهیز از اینکه محبّتت را برای غیر دوستان خدا خالص کنی. جهتش این است که این رابطه تنگاتنگ، محبّتآور است؛ محبّت که آمد خطرناک است. البته بِدان آنجایی که بدون اختبار و آزمودن در سه بُعد اعتقادی، عملی و نفسانی باشد خطرناک است؛ ولی اگر اختبار و آزمایش شد، بهترین نقش سازندگی را بر روی انسان دارد. عرض کردم در روایات داریم که یک وقت با غیر اولیاء خدا «لحمک کلحمی» نشوی! خیلی صمیمی نشوی! چون تعبیر به «أو تُصفِی» داشت؛ یعنی مبّحتت را برای غیر اولیای خدا خالص نکنی!
حبّ علی، نشانه مؤمن
چون شب عزیزی است (شب عید سعید غدیر)، به مناسبت روایتی در همین باب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خوانم که فرمودند: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ». البته نمیرسم که بحث مفصّل کنم؛ لذا فقط اشاره میکنم. «عنوان» یعنی تیتر و سرخط. منظور از «صحیفه» هم نامه عمل است؛ صحیفه مؤمن که میگویند، یعنی نامه عمل مؤمن. حالا در صحیفه چیست؟ در آن همه چیز هست. چه مسائل اعتقادی، چه مسائل ملکات و چه اعمال خارجی، همه در آن صحیفه هست. ولی ظاهرش راجع به اعمال است؛ اعمّ از جوارحی و جوانحی. روز قیامت نشر صُحف میشود؛ حالا این تعبیر پیغمبر یعنی چه؟ تعبیر پیغمبر جنبه کنایی دارد. «عنوانِ صحیفه» یعنی اگر تیتر صحیفه عمل هرکس این بود که این شخص محبّ علی(علیهالسلام) است، معلوم می شود که تمام صحیفهاش خوب است؛ یعنی این حبّ علی(علیهالسلام) در ابعاد گوناگون انسانی، چه بُعد اعتقادی و چه بُعد نفسانی و چوارحی، نقش سازندگی دارد.
البته این را هم دقّت داشته باشید که حتماً نباید از نظر فیزیکی با حضرت مواجهه پیدا کنیم تا با ایشان رفیق شویم؛ رفاقت رشته محبّتی بین دو موجود است. ممکن است اینجا نباشد، اما دوستش داشته باشم، هر چند اینکه او را نبینم. بیا با علی(علیهالسلام) رفیق شو! بیا محبت علی(علیهالسلام) را در دلت جایگزین کن که تو را در سه بُعد میسازد. لذا اگر روز قیامت مؤمن بیاید، همان تیتر نامه عملش را که نگاه میکنند، دیگر قضیه تمام می شود. همان تیتر را نگاه میکنند و میبینند این با علی (علیهالسلام) رفیق بوده است. اگر با علی(علیهالسلام) رفیق بوده، حتماً حبّ علی(علیهالسلام) هم در دلش بوده و مُسلّم است که این شخص مسائل شرعی را هم رعایت میکرده است. حالا این بحث دیگری است که اگر غفلتاً خطاهایی یا لغزشهایی از او سر زده چه می شود، که شب آخر بحث میکنیم.
شرایط انتخاب دوست
انسان در باب انتخاب رفیق، باید "إختبار قبل الإنتخاب " داشته باشد. یعنی شخصی را كه میخواهد با او علقه دوستی برقرار كند، بیازماید كه از آن به دوستیابی تعبیر كردم. در معارف ما این مسأله وجود دارد كه انسان وقتی میخواهد با شخصی دوست شود، باید او را در سه رابطه عقلی، نفسی و عملی بیازماید و امتحان كند؛ یعنی از نظر اعتقادی، از نظر نفسانی كه عبارت از شهوت و غضب است و از نظر عملی او را بیازماید. ببیند كه آیا این شخص افسارگسیخته است، یا مهار انسانیت و شرع دارد؛ مرز را رعایت میكند یا نه. از نظر عملی، لاابالیگری و بیبند و باری می كند یا متدین است. همه اینها را بحث كردم و آیات و روایاتشان را هم خواندم.
جهت این اختبار را هم عرض كردم این است كه وقتی انسان رابطه تنگاتنگ نسبت به افراد پیدا كند، محبت و دلبستگی ایجاد می شود و این دلبستگی، گاهی برای انسان نقش حیاتی دارد و گاهی بر عكس؛ چون وقتی دلبستگی آمد، انسان نسبت به رفیق هم كور میشود و هم كر میشود. قبل از آنكه كور و كر شوی، برو ببین چه عیوبی دارد، قبل از آنكه كور و كر شوی، یعنی دلبستگی پیدا كنی او را بیازما. آزمایش باید قبل از دلبستگی باشد.
* شرایط زمانه و دوستی
روایتی از امام صادق (ع) است كه تعبیر ایشان به خصوص در ارتباط با مسأله شرایط زمانی است؛ در روایت دارد كه حضرت فرمودند: "إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ "، یعنی اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نیرنگ بودند اعتماد به افراد از روی ناتوانی است.
حضرت مسأله شرایط زمانی را مطرح میكند و می فرماید اگر زمانه طوری است كه اولاً مرزشناسی كنار رفته است، جائر یعنی مرزشكن، نه مرز انسانی را رعایت میكنند و نه مرز الهی را، "إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ " و ثانیاً "وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ " جوِّ غالب در جامعه فریبكاری، حقه، نیرنگ و غدر شده است و در اجتماع فریب غلبه دارد كه گاهی هم تعبیر به زرنگی میكنند، می گویند: فلانی خیلی زرنگ است چون خوب سر مردم كلاه میگذارد، واقعاً اینكه در روایات میگویند منكر به معروف و معروف به منكر تبدیل میشود، اتفاق می افتد. در این شرایط "فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ " با هر كس رابطه برقرار كنی بعد هم به او اعتماد كنی، دلیل بر ناتوانی تو است. آدم توانا هیچ وقت اینطور نیست، میرود تحقیق میكند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادی، نفسانی و عملی زیر نظر میگیرد. توجه می كند مسائل اعتقادی و بینشیاش چگونه است؟ آیا با بینشهای صحیح و با معیارهای صحیح همسو است؟ همچنین از نظر نفسانی، افسارگسیخته است یا نه؟ از نظر عملی لاابالی است یا نه، شخصی است كه مرزشناس است؟ انسان باید در این سه رابطه إختبار داشته باشد، إختبار یعنی آزمایش.
* زمان های آزمودن دوست
ما در باب آزمایش روایاتی داریم كه اینها را مطرح خواهم كرد، یك سنخ نشانههای خوبی هم هست كه در روایات داریم. مثلاً در روایتی از علی (ع) است كه فرمودند: "فی الشدةِ یختَبَرُ الصدیقُ "، كجا میتوانی بفهمی چه كسی دوست تو است؟ در گرفتاریهایی كه برای تو پیش میآید. در روایت دیگری از علی (ع) است كه فرمودند: "عند زوال القدرة یتَبَینُ الصدیقُ مِن العدوِّ "، در هنگام زوال قدرت یعنی زوال توانایی، آنجا میفهمی چه كسی رفیق تو است، چه كسی رفیق تو نیست. این چیزی است كه درخودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعیمان هم مطرح است كه آیا این شخص فقط در سرّاء و شادی با بنده است، یا در ضرّاء هم با بنده است؟ اینها نشانههای خوبی است، ولی خیال نكنید كه تماماش همین است.
* محبت یعنی دل بستگی و تسلیم
بحثم راجع به آزمایش بود، شما باید دوستت را پیش از انتخاب بیازمایی. یعنی تا وقتی شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگی به او بیجا و اشتباه است. مكرّر گفتم كه مقدسترین و ارزشمندترین بُعد وجودی انسان، دل و قلب انسان است كه از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشی بالاتر از عقل است، لذا ایمان را هم در ارتباط با قلب مطرح میكنند، یعنی اگر كاركرد عقل در قلب منعكس شود اینجا است كه ارزش پیدا میكند وإلّا ارزشی ندارد.
میخواهم بگویم كار قلب اصلاً دلبستگی است، ایمان دلبستگی به خدا است. اینكه خیلی تأكیده شده است كه ابتدا طرف را بیازمای، برای این است كه وقتی دلبستگی آمد مثل این است كه انسان یك نوع تسلیم شدن پیدا میكند. مثل قضیه ایمان است كه دلبستگی به خدا است، این منشأ میشود كه انسان رضا به رضای الهی دهد، تسلیم او شود، به او توكل و اعتماد كند. در رفاقت هم همین¬گونه است، چون دلبستگی است تسلیم و رضا را در پی دارد، لذا در روایت تعبیر طمأنینه داشت.
* سبب و محور محبت
در معارفمان یك بحث دقیقتری راجع به رفاقت و دوستی داریم، بالاتر از آنچه كه گفتیم و آن اینكه حالا من رفتم كسی را امتحان كردم، دیدم آدمی است كه او از نظر نفسانیات و شهوت افسارگسیخته نیست، غضبش افسارگسیخته نیست و كلّاً انسان مرزشناس است، از نظر كارها و اعمال بیرونیاش آدم لاابالی نیست، آدم بیبند و باری نیست، چه بسا دیگران بگویند: آدم متدینی هم هست و از نظر شرعی رعایت جهات شرعی را هم میكند، آیا این دیگر آدم خاطرجمعی است؟ آیا اگر من با این رفاقت كنم دلهرهای ندارم كه در ربط با امور مالی و آبرویی ام، كلاه سرم می گذارد یا از من كلاهبرداری می كند؟ چون از این دو حال خارج نیست. این همان تعبیری است كه امام صادق (ع)كردند كه زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنین خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعی، مادی و دنیایی آدم مورد اعتماد و اطمینان است و چه بسا از آنهایی هم نیست كه فقط در سرّاء با من باشد، از آن كسانی نیست كه در رفاقت بیوفا باشد.
البته این جهاتی كه گفتم، همه مزیت است كه "فی الشدة یختبر الصدیق " نشانههای خوبی هم هست. امّا بحث در این است كه آیا همین كافی است یا نه؟ نگاه كنید گام به گام پیش آمدم. آیا كافی است كه من با او رفیق شوم یا نه؟ جواب این است كه در یك بُعد بله و در یك بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در بعد نشئة دنیایی چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایت ما هم اشاره دارد در این نشئه خوب است. اما درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است.
* دوست خوب امّا بی فایده!
اما بُعد نفی؛ حالا میگویم چرا از یك بُعد خوب نیست، چون ما گفتیم رابطه تنگاتنگ منشأ محبت میشود. خود محبت یك علت و سبب میخواهد، درست است این رابطه محبت را میآفریند، اما سبب خود محبت چیست؟ از چه چیز این خوشت آمد؟ برای چه خوشت آمد؟ اینها دو مورد است. از چه چیز این خوشت آمد؟ چون مال مردمخور نیست. برای چه خوشت آمد؟ مهم این دومی است. اگر برای این خوشت آمده كه در زندگی دنیایی سر تو كلاه نمیگذارد، خاطرت جمع است كه مال تو را نمیخورد، آبروی تو را نمیبرد، اینها چیزهای بدی نیست، همه خوب است. امّا اگر محبّت برای این است، این محبت در بُعد معنوی و الهی ارزش ندارد.
اینها عین معارف ما است كه اگر سبب رفاقت مسائل مادی است یعنی منشأ محبت، مادیت است، این محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روایات بیان كرده اند، روایت از علی (ع) است كه فرمودند: "ود أبناء الدنیا ینقطع لإنقطاع سببه و ود أبناء الآخرة یدوم لدوام سببه " اگر سبب محبت به این شخص مادیت بود، مادیت از بین میرود، این رفاقت فقط به درد زندگی دنیا می خورد، منشأ آن هم امور مالی بود، مال هم كه همیشه نیست. شما در برزخ یا نشئه قیامت كه میروی، خانه و زندگی و پول و اینها را همه را دنبال خودت میبری؟ بعد هم میگویی رفیقم مالم را نمیخورد؟! آنجا كلاه سرم نمیگذارد یا نه؟! باید یك سببی مطرح كنی و آن را محور قرار دهی كه قطع شدنی نباشد، جاودانه باشد، همیشگی باشد، این رفاقت و محبت محدود به نشئه نشود. دنیا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
* كدام دوستی جاودانه است؟
در روایات داریم كه كدام سبب است كه هیچوقت از بین رفتنی نیست، من در گذشته هم اشاره داشتم. روایتی از علی (ع) است كه فرمودند: "من لم تكن مودته فی الله فأحذره كل مودة مبنیه علی غیر ذات الله ضلال و الإعتماد علیها محال "، ببین سبب محبت چیست؟ اگر دیدی خدا نیست، دوستی ات ارزش و دوامی ندارد. مثل اینكه علی (ع)، قانون عقلی پیش كشیده است كه هر رفاقتی بر محور غیر خدا گمراهی است و اعتماد به آن محال است.
ما روایات متعدده در باب حبّ فی الله و بغض فی الله داریم، آنهایی كه اهلش هستند میدانند كه آن روایات چه میخواهند بگویند. یعنی دوستی و دشمنی بر محور خدا باشد. با فلانی رفیقم؛ چون آدم مورد اعتمادی است و كذا و این حرفها، از نظر زندگی دنیایی به من ضرر نمیزند، نفع هم به من میرساند. با این دشمنم؛ برای اینكه این كمكم نمیكند. همه این حرف ها بر محور دنیا است.
اگر از این منظری كه من گفتم، توجه كنید می بینید یك بُعد این حبّ هیچ ارزشی ندارد. آن حبّی ارزشمند است كه دوام داشته باشد، محورش چیزی باشد كه دائم و زوالناپذیر است. در میان تمام موجودات نیز آن كسی كه زوال نمی پذیرد، الله تعالی است. لذا این حب و این دوستی جاودانه است، در هیچ نشیب و فرازی از بین نمیرود.
* دوستی برای خدا
در گذشته اگر یادتان باشد راجع به شفاعت در قیامت، راجع به مؤمنین ذیل آن آیه شریفه "الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین " به این معنا اشاره كردم كه غیر متقین در قیامت دشمن می شوند. با مرگ تمام پیوندها قطع میشود، یعنی وقتی انسان از این دنیا رفت، تمام این پیوندها و علاقه ها قطع می شود، اما یك پیوند میماند، آن پیوندی كه بر محور الله تعالی باشد باقی می ماند؛ لذا ما در بحث رفاقت میبینیم كه تأكید می كنند مراقب باش رفیقت را برای خدا دوست داشته باشی، نه برای خودت.
یك وقت هست تو را برای خودم میخواهم، یك وقت تو را برای خدا میخواهم، اینها فرق میكند. اینهایی كه اینجا هست برای خودم است؛ اینها خوب است نه اینكه بد باشد، روایتش را هم خواندم. چون این رفیق در سختی ها كمكم می كند، كلاه سرم نمیگذارد، همه چیزهایش درست است. اما این دلایل برای انتخاب دوست، معنایش این است كه من دوست را برای خودم میخواهم؛ چون به من ضرر نمیزنی، نفع هم به من میرسانی. در دنیا بهتر از این رفیق میخواهی؟
متأسفانه همه ما در باب رفاقت عینك مادیت به چشمانمان داریم. میخواستم این را بگویم كه رفیق را باید برای خدا بخواهم و «خدا» محور دوستی ما باشد. لذا آنجایی كه داری اختبار میكنی، آزمایش میكنی، همه اینها سر جای خودش، اما دست آخر، چون میخواهم با او پیوند درونی ببندم، باید این دوستی پیوند برای خدا باشد. این مهم است.
********************************
منبع: برگرفته از درس استاد اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی