( 16 ) هیجان اشک

خاکها را روی قبر زهرا(علیهاالسلام ) ریخت ، بعد مقداری آب روی قبر ریختند ، دیدند آقا امیرالمؤ منین (ع ) کنار قبر بی بی نشسته ، دیگه آقا طاقت نداره بلند بشه ، آخ بمیرم ! یک وقت دیدند آقا علی (ع ) با چشم گریان و دل محزون و بریان آرام آرام اشک می ریزد .

حزن و اندوه نهانش بهیجان درآمده و قطره های اشکش روی صورت افسرده اش روانه شدند . آقا صورت اشک آلوده را روی قبر بی بی گذاشت ، همه اصحاب محرمانه علی (ع ) و بچه های یتیم و بی مادر مخصوصا امام حسین (ع ) اگرچه شش ساله بود ، آقا دستگاه گیرندگیش قوی است ، حافظه کودک تند و تیز است ، دارند نگاه به لبهای باباشون علی (ع ) می کنند که آقا چه می گوید: یک وقت متوجه شدند که آقا می فرماید:

نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَهٌ

یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَع الزَّفَراتِ

لاخَیْرَ بَعْدَکِ فِی الْحَیواهِ وَاِنَّما

اَبْکی مَخافَهَ اَنْ تَطُولَ حَیاتِی

چه کنم از غم تو مرغ روح ونفس و جانم در قفسه سینه ام حبس و زندانی شده ، سینه ای که صندوق اسرار و راز است ولی گاهی از ضبط عاجز می شود ، و دلش می خواهد اگر شده با روح و جانش آنها را بیرون بریزد و جان بسر آید (یعنی بغض راه گلویم را گرفته می خواهم گریه کنم ، ناله کنم ، داد بزنم ، فریاد کنم می خواهم جان بدهم از غمت ، دارم می میرم . . . . )

فاطمه جان دیگه بعد از تو خیری توی این دنیا نیست ، دیگه زندگی را نمی خواهم ، دیگه بعد از تو زندگی برایم معنا ندارد ، اگر هم زندگی می کردم چون تو بودی زندگی برایم پُربار بود به عشق تو زنده بودم ، نه خیال کنی از مرگ فراری هستم و ترس دارم ، نه ، بعکس گریه من بخاطر اینستکه می ترسم بعد از تو زندگی من طول بکشد ، (دیگه بعد از تو زندگی بدردم نمی خورد ، ای کاش می مردم . . . )(76)

آن شب که دفن کرد علی (ع ) بی صدا تو را

خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را

در گوش چاه ، گوهر نجوا

نمی شکست

ای آشنای درد ، علی داشت تا تو را

ای مادر پدر ! غمش از دست برده بود

همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را

ناموس دردهای علی بوده ای چو اشک

پیدا نخواست غیرت شیر خدا تو را

یک عمر در گلوی تو بغض استخوان شکست

در سایه داشت گر چه علی چون هما تو را

خم کرد ای یگانه سپیدار باغ وحی

این هیجده بهار پر از ما جرا تو را

دفن شبانه تو که با خواهش تو بود

فریاد روشنی است ز چندین جفا تو را

Share