محبّت حضرت فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) و در نتیجه تشرف و ملاقات با حضرت بقیه اللّه (روحی فداه ) بسیار مؤ ثر است ؛ زیرا تمام ائمه اطهار (علیهم السلام ) که در رأ س مصادر کارند به آن حضرت فوق العاده علاقه دارند و نسبت به آن مخدره کمال احترام را قائلند . و در روایات بسیاری محبّت حضرت صدّیقه کبری (علیهاالسلام ) توصیه شده و آن را اکسیر تمام امراض روحی می دانند .
در این زمینه جریانی نقل شده که بسیار پر اهمیت است : در زمان مرحوم آقای حاج شیخ محمد حسین محلاتی شخصی با لباسی مندرس و کوله پشتی وارد مدرسه خان شیراز می شود و از خادم مدرسه اتاقی می خواهد . خادم به او می گوید: باید از متصدی مدرسه که آن وقت شخصی به نام سیّد رنگرز بوده درخواست اتاق بکنی .
لذا آن شخص به متصدّی مدرسه مراجعه می کند و درخواست اتاق می کند . او در جواب می گوید: اینجا مدرسه است و تنها به طلاّب علوم دینیّه حجره می دهیم . آن شخص می گوید: این را می دانم ولی در عین حال از شما اتاق می خواهم که چند روزی در اینجا بمانم . متصدی مدرسه ناخود آگاه دستور می دهد که به او اتاقی بدهند تا او در رفاه باشد . آن شخص وارد اتاق می شود و در را به روی خود می بندد و با کسی رفت و آمد نمی کند .
خادم مدرسه طبق معمول ، شبها در مدرسه را قفل می کند ولی همه روزه صبح که از خواب برمی خیزد می بیند در باز است . بالا خره متحیّر می شود و قضیّه را به متصدّی مدرسه می گوید . او به خادم مدرسه دستور می دهد امشب در را قفل کن و کلید را نزد من بیاور تا ببینم چه کسی هر شب در را باز می کند و از مدرسه بیرون می رود . صبح باز هم می بیند ، در مدرسه باز است و کسی از مدرسه بیرون رفته است .
آنها به خاطر اینکه این اتفاق از شبی که آن شخص به مدرسه آمده افتاده است به او ظنین می شوند و متصدّی مدرسه با خود می گوید: حتماً در کار او سرّی است ولی موضوع را نزد خود مخفی نگه می دارد و روزها می رود نزد آن شخص و به او اظهار علاقه می کند و از او می خواهد که لباسهایش را به او بدهد تا آنها را بشویند و با طلاّب رفت و آمد کند ، ولی او از همه اینها ابا می کند و می گوید: من به کسی احتیاج ندارم .
مدّتی بر این منوال می گذرد تا اینکه یک شب مرحوم آقای حاج شیخ محمّد حسین محلاّتی (جدّ مرحوم آیه اللّه حاج شیخ بهاءالدین محلاّتی ) و متصدّی مدرسه را به حجره خود دعوت می کند و به آنها می گوید: چون عمر من به آخر رسیده قصه ای دارم برای شما نقل می کنم و خواهش دارم مرا در محلّ خوبی دفن کنید .
اسم من عبدالغفّار و مشهور به مشهدی جونی اهل خوی و سرباز هستم . من وقتی در ارتش خدمت سربازی را می گذراندم روزی افسر فرمانده ما که سنّی بود به حضرت فاطمه زهرا ، (سلام اللّه علیها) جسارت کرد من هم از خود بی خود شدم و چون کنار دست من کاردی بود و من و او تنها بودیم آن کارد را برداشتم و او را کشتم و از خوی فرار کردم و از مرز گذشتم و به کربلا رفتم ، مدّتی در آنجا ماندم سپس در نجف اشرف و بعد مدتها در کاظمین و سامراء بودم ، روزی به فکر افتادم که به ایران برگردم و در مشهد کنار قبرمطهّر حضرت علیّ بن موسی الرضا(ع ) بقیه عمر را بمانم . ولی در راه به شیراز رسیدم و در این مدرسه اتاقی گرفتم و حالا مشاهده می کنید که مدّتی است در اینجا هستم ، و از طرف بی بی عالم زهرا (سلام اللّه علیها) عنایات زیادی به من شده من جمله این که آخرهای شب وقتی برای تهجّد برمی خواستم می دیدم قفل و در مدرسه برای من باز می شود و من در این مدّت می رفتم در کنار کوه قبله و نماز صبح را پشت سر حضرت ولی عصر (عج اللّه تعالی فرجه الشریف ) می خواندم و من بر اهل این شهر خیلی متاءسف بودم که چرا از این همه جمعیّت فقط پنج نفر برای نماز پشت سر امام زمان (ع ) حاضر می شوند .
مرحوم حاج شیخ محمّد حسین محلاّتی و متصدی مدرسه به او می گویند ان شاءاللّه بلا دور است و شما حالا زنده می مانید ، بخصوص سنی هم ندارید . او در جواب می گوید: نه غیر ممکن است که فرمایشات امام حضرت ولی عصر (روحی فداه ) صحیح نباشد همین امروز به من فرمودند که : تو امشب از دنیا می روی .
بالا خره وصیتهایش را می کند ملافه ای روی خودش می کشد و می خوابد و بیش از لحظه ای نمی کشد که از دنیا می رود .
فردای آن روز مرحوم آقای حاج شیخ محمّد حسین محلاّتی به علمای شیراز جریان را می گوید و مرحوم آقای حاج شیخ مهدی کجوری و خود مرحوم محلاّتی اعلام می کنند که باید شهر تعطیل شود و با تجلیل فراوان مردم از او تشییع کنند .
بالا خره او را در قبرستان دارالسلاّم شیراز ، طرف شرقی چهار طاق دفن می نمایند و الا ن قبر آن بزرگوار مورد توجه خواص مردم شیراز است و حتّی از او حاجت می خواهند و مکرّر علما و مراجع تقلید مثل مرحوم آیه اللّه محلاّتی به زیارت قبر او می رفتند و می روند ، قبر او در قبرستان شیراز معروف به قبر سرباز یا قبر توپچی است و این مقام به سبب احترام به حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) می باشد . (58)
نادره الکون روح پاک پیمبر
شافعه الحشر سرّ خالق اکبر
قلزم جود و عطا حبیبه یزدان
زینت عرش خدا ولیّه داور
فاطمه الطهربنت احمد مرسل
واسطه الفیض جفت ساقی کوثر
صفوت حق صاحب مقام ولایت
مطلع انوار یازده دُر و گوهر
فاتحه علم و حلم و نسل محمّد
جامعه زهد و قدس و طهر مطهّر
دور زده قرنها به معرفت او
در همه طور و کور ز اوّل و آخر(59)