قناعت آرامشی به دور از طوفان
در «یادداشت قبلی» به بررسی آثار قناعت در زمینه ایجاد عزت نفس، ارجمندی و اعتدال در زندگی پرداختیم، در این یادداشت به ادامه آثار و فواید قناعت خواهیم پرداخت.
۱- ادب
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «تَأَدَّمْ بِالْجُوعِ وَ تَأَدَّبْ بِالْقُنُوعِ؛ گرسنگی را نان خورش کن و با قناعت ادب بگیر»[تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی]. ادب به اخلاق و رفتار پسندیده و مطابق با عرف و هنجارهای عمومی جامعه گفته می شود. این صفت انسان را از بسیاری از خطاها و لغزش ها حفظ و موجب سربلندی انسان خواهد شد. ادب یکی از بهترین یاوران انسان است تا شخصی خود را به کمالات انسانی و صفات عالیه برساند. انسان قانع به خودش اجازه نمی دهد تا به حاصل دسترنج مردم چشم طمع نگاه کند و به آن ها تعدی و تجاوز بنماید. انسان قانع به دلیل اکتفا به داشته هایش همیشه حرمت و خطوط قرمز خود و دیگران را حفظ کرده، در مقابل نداشته هایش صبور است و این صبر و متانت او را به انسانی مؤدب می کند.
علامه طباطبایی در تعریف ادب می فرمایند: ادب هیات زیبا و پسندیده است که طبع و سلیقه چنین سزاوار می داند که هر عمل مشروعی چه دینی باشد مانند دعا و امثال آن و چه مشروع عقلی باشد مانند دیدار دوستان بر طبق آن هیات واقع می شود؛ به عبارت دیگر ادب عبارت است از ظرافت عمل.[طباطبایی، محمد حسین (1374)، تفسیر المیزان، جلد 6، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه] طبق فرمایش علامه، انسان باادب ظریف ترین و آسان ترین راه را انتخاب می کند و این راه، انسان را به راحتی به سر مقصد منظور می رساند. انسان قانع دارای روابط خوبی با دیگران است و برای همه افراد جامعه احترام قائل است ولی اشخاص حریص با مردم بی ادب و گستاخ صحبت می کنند و حتی به کمک ها و الطاف دیگران هم به چشم طلبکارانه نگاه می کنند. علامه فرموده است: ادب دو گونه است: ادب اعم است از ادب نسبت به خدا و ادب نسبت به مردم. همچنین ایشان ادب نسبت به خداوند و ادب در برابر مردم را ادب فردی و اجتماعی دانسته اند؛ ادب فردی رعایت آداب عبودیت و بندگی در پیشگاه ذات احدیت است و ادب اجتماعی رعایت آداب معاشرت با مردم هست.[طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، جلد 6]
۲- آرامش
آرامش نیروی مثبت روحی و روانی است که خودبه خود حاصل نمی گردد بلکه توسط عواملی دیگر کسب می گردد. همه مردم در آرزوی داشتن زندگی همراه با آرامش و راحتی هستند. انسان قانع در آرامش است زیرا نگران روزی فردای نیامده خود نیست و توجه و نگاهش را به داشته هایش معطوف کرده است. قناعت صفتی است که شرایط ناهموار زندگی را برای انسان هموار می کند.
کسانی که قناعت ندارند مکرراً نگران و مشوش آینده ای هستند که هنوز نیامده است و این نگرانی باعث برهم زدن آرامش خواهد بود. هر انسانی مایل است به بیشترین امکانات برسد ولی شرایط مختلفی اجازه این کار را نمی دهد پس بهتر است بر آنچه دارد قانع باشد، چنانچه حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَأَرِدْ مَا یَکُونُ؛ هرگاه آنچه را که می خواهی وجود ندارد، پس آنچه را که وجود دارد بخواه»[تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی]
دانشمندان علم روان شناسی درباره آرامش تعریفاتی ارائه کرده اند؛ آرامش روانی یعنی آرامش در واکنش های رفتاری.[بهشتی پور، محسن (1384)، روح روان احساس جسم و ایجاد تعادل و هارمونی، تهران، انتشارات اجتماع.] آرامش، حاصل هیجان های همخوان باهدف است که عموماً مثبت هستند و در مقابل اضطراب، ریشه در هیجان های ناهمخوان باهدف است که به طورکلی منفی اند. [فرانکن، رابرت ای (1993 م)، انگیزش و هیجان، ترجمه حسن شمس و دیگران (1388)، جلد 2، چاپ دوم، تهران، انتشارات نشر نی.]
اکثر نظریه پردازان می گویند ریشه های اضطراب از جهت گیری آینده است که در آن افراد نسبت به آینده بیمناک هستند؛ مانند از دست دادن ثروت، کار و شغل و ...؛ قناعت باعث می شود انسان به آرامش رسیده و افکار متفرقه را رها کند و راه را برای رسیدن به اهداف خوب همراه نماید.
۳- بلندهمتی
انسان باید در تمام شئون زندگی، بلندهمت باشد و این بلندهمتی را در همه جنبه های زندگی خود به کار گیرد. بدین صورت که در تمام زمینه ها ازجمله کسب علم، انجام عبادات، تأمین معاش و امور دیگری چون صله رحم، خوش اخلاق، دوری از گناه و هر کار خیر و امری شایسته، همت عالی را سرلوحه خود قرار دهد که این همت عالی صاحبش را به عظمت و بزرگی می رساند.
منظور از همت، تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف بلند در زندگی است و هر چه این اهداف والاتر باشد، همت بیشتری را طلب می کند. انسان بلندهمت شخصیتی استوار خواهد داشت که در مقابل طوفان ها و حوادث روزگار قوی می ماند و رویدادهای تلخ، او و خانواده اش را متزلزل نخواهد کرد. امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ لُزُومُ الْقَنَاعَةِ؛ پایبندی به قناعت نشانه بلندهمتی است»[تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی] انسان بلندهمت طبیعتا به دنبال دنیاپرستی و لذت بی حد از این دنیای فانی نخواهد بود و در پی کسب اهداف بزرگ، ارزش و منزلت بزرگی را به دست خواهد آورد.
امام علی (علیه السلام): «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست»[دشتی، محمد (1389)، نهج البلاغه، قم، انتشارات اشکذر.]
از طرفی وقتی کسی دارای ارزش والایی در بین مردم گردد همه مردم او را تکریم می کنند و این تکریم هم نعمتی از نعمات الهی است. امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ رَقَى دَرَجَاتِ الْهِمَمِ عَظَّمَتْهُ الْأُمَم؛ هر که از نردبان همت بالا رود جهانیان او را از دیده تعظیم بنگرند»[تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی]
۴- حریت
حریت در فرهنگ فارسی به معنی آزادمردی و آزادمنشی است. [معین، محمد (1388)، فرهنگ فارسی معین، چاپ سوم، تهران، انتشارات گلی.]
نیاز انسان به امور مادی ضرورتی انکارناپذیر است و کسی قادر نیست خود را از قید تمامی آن ها برهاند، لیکن دسته ای از نیازهای ما ضرورت حیاتی ندارند ولی به دلایلی از قبیل حرص و طمع ناخواسته به این نیازها روی آورده و با خود فکر می کنیم این ها لازمه زندگی است و همین نیاز کم کم انسان را عبد و بنده خود می کند و برای رسیدن به این نیاز دست به هر کاری می زند.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «الْعَبْد حُرٌّمَاقَنِعَ الْحُرُّ عَبْدٌ مَا طَمِعَ؛ بنده در آنچه قناعت می کند آزاد است و آزاد بنده چیزی است که در آن طمع می کند»[نوری، میرزا حسین (1360)، مستدرک الوسایل، ج 12، قم، انتشارات موسسه آل البیت.] پس اگر به دنیا طمع شد، انسان بنده دنیا می گردد و تا منجلاب تباهی و فساد پیش می رود. در حدیثی دیگر امام صادق (علیه السلام) در بطن آزادگی و حریت چندین خصلت دیگر را بیان فرموده اند: «خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهَا فَلَیْسَ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِیَةُ التَّدْبِیرُ وَ الثَّالِثَةُ الْحَیَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّیَّةُ؛ پنج خصلت است که در هر کس است که در هر کس یکی از آن ها نباشد خیر و بهره زیادی در او نیست اول وفاداری دوم تدبیر سوم حیا چهارم خوش اخلاقی و پنجم که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد آزادگی است»[ ابن بابویه، محمدبن علی (1377)، خصال شیخ صدوق، ج 1، ترجمه محمدباقر کمره ای، تهران، انتشارات کتابچی.]
در حدیثی دیگر امام صادق: (علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ ص لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِر؛ آزاده در همه حال آزاده است: اگر بلا و سختى به او رسد شکیبایى ورزد و اگر مصیبتها بر سرش فرو ریزند او را نشکنند هرچند به اسیرى افتد و مقهور شود و آسایش را ازدست داده و به سختی و تنگدستى افتد. چنان که یوسف صدیق امین، صلوات اللّه علیه، به بندگى گرفته شد و مقهور و اسیر گشت اما این همه به آزادگى او آسیب نرساند»[کلینی، محمدبن یعقوب (1365)، الکافی، ج 3، تهران، انتشارات دارالکتاب الاسلامیه.]