غزل زیبا

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر / شاعر : سعید بیابانکی

بگذار که این باغ، درش گم شده باشد

جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی / شاعر : سعید بیابانکی

پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی

این لف و نشر یک دست کار بزرگ عشق است / شاعر : سعید بیابانکی

آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است / شاعر : سعید بیابانکی

کاروان می برد نیم دیگر خورشید را / شاعر : سعید بیابانکی

دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را

بگذر این شاعر جوانی کرده است / شاعر : سعید بیابانکی

بگذار این شاعر جوانی کرده باشد

ما را نمی فهمند آدم های کوچک / شاعر : سعید بیابانکی

هر روز با انبوهی از غم های کوچک

فراز منبر نی قرص ماه می بینم / شاعر : سعید بیابانکی

فراز منبر نی قرص ماه می بینم

چگونه گل نکند بغض جمکرانی من / شاعر : سعید بیابانکی

گرفته بوی تو را خلوت خزانی من

عشق هر روز به تکرار تو بر میخیزد / شاعر : سعید بیابانکی