دست ها پل می زنند بین دل ها و خدا / شاعر : قیصر امین پور
چشمه ها در زمزمه
رودها در شست و شو
موج ها در همهمه
چشمه ها در زمزمه
رودها در شست و شو
موج ها در همهمه
لک لک شاد و سفید
می گذرد با شتاب
می نگرد لحظه ای
که بود از دور آمد بار دیگر؟
که از نو سبز شد صحرا سراسر
تا تو ای بهار تازه آمدی
صبح در دامن کوه
باز آمد بوی ماه مدرسه
تو همچون غنچه های چیده بودی