یک کلبه ی خراب و کمی پنجره / شاعر : قیصر امین پور
یک کلبه ی خراب و کمی پنجره
یک کلبه ی خراب و کمی پنجره
با مردم شب دیده به دیدن نرسیدیم
هر دم دردی از پی دردی ای سال!
به سر موی دوست دل بستم
مزار تو بیمرز و بی انتهاست
تو پاکی و این خاک جای تو نیست
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا؟
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن درآورم