شعر نیمایی

او سبز بود و گرم که افتاد / شاعر : قیصر امین پور

افتاد
آنسان که برگ
آن اتفاق زرد
می افتد
افتاد

بادبان را ناخدا باد است / شاعر : قیصر امین پور

ساکت و تنها
چون کتابی در مسیر باد
می خورد هر دم ورق اما

زندگی را باید از سر سطر نوشت! / شاعر : قیصر امین پور

صبح خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
پاک کن بیهوده است

از چشم هر شهید یک قطره اشک شوق بگیرید / شاعر : قیصر امین ور

 یاران به آفتاب بگویید:
صد پاره شو، هزار ستاره

این ابتدای سبزی او بود / شاعر : قیصر امین پور

این سبز سرخ کیست؟
این سبز سرخ چیست که می کارید؟
این زن که بود

مثل رود بود، پاک و بی ریا / شاعر : قیصر امین پور

پر ز جوشش و سرود
مثل رود بود

مردی از شرق برخاست / شاعر : قیصر امین پور

شب، شبی بیکران بود
دفتر آسمان پاره پاره

گل به راز زندگی اشاره کرده است / شاعر : قیصر امین پور

غنچه با دل گرفته گفت:
«زندگی،

در دل زمین رازی مثل درد می پیچید / شاعر : قیصر امین پور

 یک جوانه ی کوچک

زنده ای نبود و زندگی نبود / شاعر : قیصر امین پور

 تو اگر نبودی ای درخت سبز