ضریح بی نشان / شاعر : یوسف رحیمی
از نور کمالت آینه حیران است
با آنکه استقامت تو فرق مي کند
با کينه و بغض بي امان مي آمد
فدک! ای هدیهي سبز الهی
ای بهار روزگار مادرم زهرا
بي واهمه و بدون پروا ميزد
مولاي جوان بگو که پيري سخت است
بي پرده، صريح ، منجلي مي گفتي
هر چند که دور ِ مردم غاصب بود