همه رفتند و / یوسف رحیمی
همه رفتند و / شاعر : یوسف رحیمی
همه رفتند و تنها مانده ام من
اسیر درد و غم ها و مانده ام من
علی اصغر شش ماهه هم رفت
ولی از کاروان جا مانده ام من
گذشته کار من از صبر و طاقت
شده اندوه و داغم بی نهایت
ندارم اين قدر طاقت، ببینم
به دست عمه زنجیر اسارت
اگرچه آخرین یار عمویی
ولی نزد خدا با آبرویی
دوباره حرمله می آید از راه
دوباره روضه ي تیر و گلویی
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید