کجا شایسته تو بوریا بود / یوسف رحیمی
کجا شایسته تو بوریا بود / شاعر : یوسف رحیمی
مصیبت، طاقتش را سر می آورد
که با خود یک دل پرپر می آورد
از آن تن های غرق خون! بمیرم
هزاران تیر باید در می آورد
تنت خورشیدِ دشت کربلا بود
نه غسل و نه کفن در خون رها بود
بگو ای زینت دوش پیمبر
کجا شایسته ي تو بوریا بود؟
چه باید کرد با این خون جاری
تن خورشید و صدها زخم کاری
به روی خاک گفتم صورتت را ...
الهی من بمیرم سر نداری
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید