سر خورشید بر دروازه ی شهر / یوسف رحیمی
سر خورشید بر دروازه ی شهر / شاعر : یوسف رحیمی
تو که آرامبخش این قلوبی
خبر از حال من داری به خوبی
جواب اشک های زینب تو
شده در شام رقص و پایکوبی
شده زخم دل من سخت کاری
که از دستم نیامد هیچ کاری
به پیش چشم من در بارش سنگ
چه تکریمی شد از لب های قاری
چرا از ظلم بی اندازه ي شهر
نمی پاشد ز هم شیرازه ي شهر
دل هفت آسمان را غرق خون کرد
سر خورشید بر دروازه ي شهر
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید