بر آن سرم بشتابم تو را به شانه بگیرم / سعید بیابانکی
بر آن سرم بشتابم تو را به شانه بگیرم / شاعر : سعید بیابانکی
شب آن شب است که باری تو را بهانه بگیرم
ره اتاق تو با شوق کودکانه بگیرم
انار دیده و دل را چنان به هم بفشارم
که از تمام تنم اشک دانه دانه بگیرم
شبیه فاخته، کوکو کنم فراز سرایت
بر آن خرابه ی خاموش، آشیانه بگیرم
شبانه، خیمه ی سوگی به پا کنم سرخاک
تو را بهانه کنم، فال عاشقانه بگیرم
تمام عمر سرم را به روی شانه گرفتی
بر آن سرم، بشتابم تو را به شانه بگیرم
تو را به شانه بگیرم که الوداع بخوانم
شرر به پا کنم، آتش شَوَم، زبانه بگیرم
بگو چگونه تو را ای تمام دار و ندار!
به خاک ها بسپارم که راه خانه بگیرم
رها نمی کندم شعر گریه خیز و برآنم
که طبع سرکش خود را به تازیانه بگیرم
سلام می دهم از دور خانه ی پدری را
جواب خود مگر از خشت های خانه بگیرم
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید