تاریخ انتشار: 11 آوریل 2020 شماره مطلب: 28546 تعداد بازدید: 378 نظرات: 0
انجمنها:
هزار عاشق حیران بدتر از من داشت / شاعر : مرتضی امیری اسفندقه
مَليله دوز لباسي بنفش بر تن داشت
به جاي چشم، دو فانوسِ سبزِ روشن داشت
شِنِل به دوش، به ميدان شهر آمده بود
به چشم، جاذبه اي مست و مرد افکن داشت
کشانده بود به دنبال خويش مردم را
هزار عاشقِ حيرانِ بدتر از من داشت
چنان پريچه ي پاکي نديده بودم هيچ
کدام کوچه ي گمنامِ شهر، مسکن داشت؟
تنش به مخملِ نازِ حرير مي مانست
ميانِ سينه اگرچه دلي از آهن داشت
به دورِ گردنِ مرمر به جاي گردن بند
قسم به عشق که خون مرا به گردن داشت
::
ميانِ همهمه ي عابران گمش کردم
نديده بودمش اي کاش! گرچه ديدن داشت