برادران همه برگشتند چرا به خانه نمی آیی؟ / علیرضا قزوه
برادران همه برگشتند چرا به خانه نمی آیی؟ / شاعر : علیرضا قزوه
فدای نرگس مستت باد هزار زنبق صحرایی
هزار سر همه سودایی، هزار دل، همه دریایی
میان کوچه ی بیداران، هنوز در گذر طوفان
به یاد چشم تو می سوزد، چراغ این شب یلدایی
کنار من بنشین امشب که تا سپیده سخن گویم
تو از طلوع اهورایی، من از غروب تماشایی
هزار شب همه شب بی تو، زبان زمزمه ام این بود
بخواب تا بدمد بختت، بخواب ای سر سودایی
چه مانده است ز ما یاران! دلی شکسته تر از باران
دلی شکسته که خود کرده است به درد و داغ و شکیبایی
تو نیستی و دلت اینجاست، کنار آینه و قرآن
برادران همه برگشتند چرا به خانه نمی آیی؟
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید